با حال

معنی کلمه با حال در فرهنگ معین

[ فا - ع . ] (ص مر. ) شوخ و سرزنده ، دل چسب ، شاداب .

جملاتی از کاربرد کلمه با حال

از یکی از این جوانمردان حکایت کنند که گفتند اندر دریا بودیم یکی با ما بود بمرد، ما همه قوم جهاز او می‌ساختیم و چنان می‌ساختیم که به دریا اندازیم، آن دریا خشک شد و کشتی بر خشک بیستاد تا ما او را گور به کندیم و وی‌را دفن کردیم چون فارغ شدیم آب غلبه کرد و دریا با حال خود شد و کشتی برفت.
کی چشم تو با حال من افتد که شب و روز؟ او خفته و مست است و مرا کار خراب است
اول آن که آیات قرآن همه با حال عاشقان مناسبت ندارد که در قرآن قصه کافران و حکم معاملات اهل دنیا و چیزهای دیگر بسیار است که قرآن شفای همه اصناف خلق راست چون مقری به مثل این آیت برخواند که مادر را از میراث شش یک بود و خواهر را نیمه بود یا این زنی را شوی بمیرد، چهار ماه ده روز عدت باید داشت و امثال این، آتش عشق را نیز نگرداند، مگر کسی که بغایت عاشق بود و از هر چیزی وی را سماع بود، اگرچه از مقصود دور بود و آن چنان نادر بود.
قیاس می‌کنی با حال خود احوال مردم را تو در آیینه می‌‌بینی که عالم گلستان بینی
حالیا با حال خوش یک دم برآ دم به دم در دم به دم در دم به دم
توئی اسرار دان با حال بیچون که داری از یقین دیدار بیچون
دید در مطبخ یکی با حال زار در مناجات است کای پروردگار
ادوارد در ۶ مه ۱۹۱۰ با حال بسیار بد در کاخ باکینگهام از خواب برخاست، در طول روز چندین بار بیهوش شد و به هوش آمد و چند سکته قلبی را نیز از سر گذراند و سرانجام در همان روز پس از ۹ سال فرمانروایی درگذشت. او را در وینزر به خاک سپردند و پس از او دومین پسرش با عنوان جرج پنجم پادشاه انگلستان شد.
کسی کاحوال آن بیدل شنودی دگر با حال خود یک مه نبودی
در مشامش نفخات روضه وصال بود. خلق با حال و با کام و با نام بود، و او بی حال و بی کام و بی نام بود، چه زیان دارد او را چون فردا در سرای آخرت عندلیب باغ عندیّت بود. و باز راز احدیّت بود.
در بین ترانه‌های افشین، ترانه دختر شیرازی را می‌توان ترانه ای شاخص برشمرد. ویدئوی این ترانه را افشین با حال و هوای متفاوتی ساخته و پرداخته‌است. افشین در این ترانه سعی کرده سنت‌های سالها قبل را به تصویر بکشد.
گردیده فراری چه به دشت و چه به هامون ما سوی تو بشتافته با حال دگرگون