ببم

معنی کلمه ببم در ویکی واژه

معادل فارسی آن بچم٬ فرزندم. وقتی عنوان می‌شد که پدر یا مادر اظهار محبتش را بروز دهد.

جملاتی از کاربرد کلمه ببم

سپه پهلوان بود با شاه جم بخّم اندرون شاد و خرّم ببم
گفتمش کیست بگو، گفت زحق بتو من مرحمت بی سببم
محجوبم ازان عارض خوب از سبب زلف یارب بکش از پیش حجاب سببم را
بنعمت تو که اندازه را کند مغرول بمدحت تو که اندیشه را کند ببمار
برای یاربش آمد ز محورا *‌اببما به هفتاد به هشتاد
نشان سرو تو از جویبار می جویم چو آب از این سببم سر نهاده جوی به جوی
ای که بیازرده‌ای بی‌سببم بارها تا توچه میخواستی از من و آزار من؟
از لذت بیداد تو فارغ نتوان زیست دریاب عیار گله بی سببم را
گفتمش بوسه برخ یا بلبت خوبتر؟ گفت ز سیمین غببم