معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 24
- بارشماری
- بارشین
- بارفروش ده
- بارله
- بارمند
- بارنویس
- بارهای همنام
- بیستی
- بیسری
- بیسن
- بیسه
- بیسیار
- بیش بری
- بیش بهایی
- بیش خور
- بیش خورد
- بیش دمی
- باب النار
- باب النساء
- باب الواد
- باب ایل
- باب بودن
- باب جنائز
- باب داود
- باب سرود
- باب محمد
- بیدسک
- بیدق سیم
- بیدل شیرازی
- بینما
- بیننا
- بینندگی
- بینه بر
- بینها
- بینهم
- بینهما
- بینهن
- بینکم
- بئر ابی موسی
- بئر حسین بن سلا
- بئر علی بن ابیط
- بزرگ فرمان
- بزرگ شکم
- بزرگ دارو
- بزرگ خویشتنی
- بزرمهر
- بزرگ بینی
- بیشه سر
- بیشه ستان
- بیست یک
- بازخرید خدمت
- بازدارندگی هسته ای
- بازداری زیستی
- بازدانستن
- بازسازی مفصل
- بازسازی پوست
- بازشناسی نشانه
- بازگذشته
- بازگردش
- بازگشت کشسان
- بزاریدن
- بزازنا
- بزاغ
- بزال
- بزانوش
- بزانی
- بزدان
- بزدوده
- باژ دادن
- باکتری شناسی بالینی
- بایزید دوری
- بایزید رومی
- بایست و نابایست
- بنگ رنگ
- بنوت بالا
- بنی امیه تا بعثت پیامبر
- بریان ساز
- بریان شدن
- باطلاقی
- باعز
- باطن بین
- باعق
- بیت احزان
- بشر بن خوط
- بشر بن عبد الله الحضرمی
- بازراه اندازی کردن
- بازرس اتاق
- بازرس بهداشت و ایمنی
- بازرسی با مایع نافذ
- بازرسی کشور صاحب بندر
- بصد رنگ شدن
- بصحرا نهادن
- بشن پد
- بازی رفتن
- بازیج
- بازیکر
- بازیکن محوری
- بازیکن گوش
- بازیگر خانه
- باستید
- باسقاق
- باسمه چی
- باد یمانی
- بی قصور
- بخل در قران
- برون دادن
- باج تپه
- باج و خراج گرف
- باج کردن
- باجی سلیمان بن خلف
- باخرزی یحیی بن احمد
- باخه زن
- باد ابستنی
- باد افت زا
- باد برگ ریزان
- بودیان
- بگلر
- بوردور
- بی نوائی
- بهدان
- بتنه
- بجاء
- بجار
- بجح
- بجرمی
- بجمیع
- بجند
- بجوران
- بجوشین
- بیابان مرگ
- بیابان نشین
- بیابان نوردی
- بیابانیان
- بیاتا
- بیاتان
- بیاح
- بیادق
- بیافتن
- بیان فعلی
- بیزاره
- برعیس
- باقر علی خان
- باقر کیانی فلاورجانی اصفهانی
- باقراباد میان رود
- باقی اباد
- بال بال زدن
- بال برد
- بقبق
- بقامه
- بن تابستانی
- بن تخمدانی
- بن مایۀ ساختاری
- بریات
- بریعه
- بریهی
- بزبچه
- بزنطی
- بزه گر
- بزول
- بزچران
- بالرسول
- بالساعه
- بالسوق
- بالعین
- بالقچی
- بالمباشره
- بر امیخته
- بر امد جای
- بر افرود
- بر افتاب لرینی
- بر ارنده
- بر اراستن
- بد گواری
- بدا در ذبح اسماعیل
- بغچه کش
- بغض کردن
- بغض پیروان ابراهیم
- بغض ناپسند
- بغداد کهنه
- بغداد معمور
- بستر پیوند
- بر طاق بلند گذا
- بر عبدالرحمن عبدالحمید
- بر فسان خوردن
- بیعت کردن
- بیلای
- بیلغان
- بیلفت
- بیلمان
- بیلگان
- بیمارسان
- بیماری برص
- بمباران
- بی قواره
- برترمنش
- بهشت شهیدان
- بهشت طالبان عمل صالح
- بهشت نشین
- باتری حالت جامد
- بابامبارکی