بیابانیان

معنی کلمه بیابانیان در لغت نامه دهخدا

بیابانیان. ( اِ مرکب ) ج ِ بیابانی ، بمعنی صحرانشین. رجوع به بیابانی شود. || ستاره هایی که در غیر مدار آفتاب و ماه واقع شده اند. ( ناظم الاطباء ذیل بیابانیات ). کواکب قدر اول و دوم و سوم و منازل قمر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیابانی شود. || زنان صحرانشین. ( فرهنگ فارسی معین ).

جملاتی از کاربرد کلمه بیابانیان

وان بیابانیان زنگی سار دیو مردم شدند و مردم خوار
دگر ره ز مینوی روحانیان درآورد سر با بیابانیان
مگر ز‌آفت آن بیابانیان به راحت رسد کار خزرانیان
یک قسم آن است که نزدیک است بعالم حیوان چون بیابانیان و کوهیان که خود همت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند بجذب منفعت ودفع مضرت.
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا منافقان میپندارند که سپاه دشمنان بنه رفته‌اند بهزیمت، وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ و اگر سپاههای دشمنان باز آیند، یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ‌ منافقان چنان دوست دارند و خواهند که بیابانیان بودندی از ایشان دور، یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ خبرهای شما می‌پرسیدندی، وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ و اگر در میان شمایندی ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا (۲۰) باز جنگ نکنندی مگر اندکی.
نگفت از سر داد و دین‌پروری سخن چون بیابانیان سرسری
بیابانیان را نباشد نوا بجز گرمی‌یی کان بود در هوا
نپذرفت یعنی که با گنج و ساز بیابانیان را نباشد نیاز
بیابانیان پهلوانی کنند ملک‌زادگان دشتبانی کنند