بازگذشته

معنی کلمه بازگذشته در لغت نامه دهخدا

بازگذشته. [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ] ( ن مف مرکب ) ماضی. گذشته. درگذشته : و داند [ قدرخان ] که دو مهتر بازگذشته بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه خویش نهادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72 ).

جملاتی از کاربرد کلمه بازگذشته

ظهور مسالینا در قدرت او را به شکل یک زن بی رحمانه، فتنه گر، توهین آمیز و با میل شدید رابطه جنسی متهم می‌کنند، اتهامات علیه مسالینا عمدتاً در سه زمینه است: دشمنی وی با اعضای دیگر خانواده امپراتوری. دشمنی وی با اعضای سناتورها و آزادیخواهان؛ و رفتار جنسی بی حد و حصر او به نظر می‌رسید که خانواده شوهرش، به ویژه در مورد یک زن، کاملاً مورد توجه ویژه مسالینا قرار گرفته‌اند. در سال اول سلطنت کلودیوس، خواهرزاده وی جولیا لیویا، که اخیراً با مرگ برادرش کالیگولا، از تبعید خود بازگذشته بود، دوباره به اتهام زنا این بار با سنکای جوان تبعید شد. پس از مرگ مسالینا، یک سال بعد پس از مرگ او سنکا به فرمان اگریپینا اجازه به بازگشت به رم صادر شد. جولیا لیویا، در سال ۴۳ به دلیل بی‌اخلاقی و محارم توسط مسالینا مورد حمله و اتهامات دروغین قرار گرفت - احتمالاً به دلیل ترس از پسر جولیا، گایوس روبلیوس پلوتوس، به عنوان مدعی رقیب جانشینی امپراتوری برای پسرش بریتانیک است یا برای زیبایی لیویا بوده‌است با این نتیجه زنا با محارم و خیانت بر زده امپراتور وقت کلودیوس دستور اجرای حکم اعدام وی را صادر کرد و سر لیویا به مسالینا داده شد که او هم بر سرنیزه به کوچه و شهر گردانید.