برترمنش

معنی کلمه برترمنش در لغت نامه دهخدا

برترمنش. [ ب َ ت َ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) که سرشت و طبیعت و همت برتر دارد. که صفاتی برتر از دیگران دارد. که دارای ادراک عالی است. ( ناظم الاطباء ) :
کسی کو بود تیز و برترمنش
نپیچد زبیغاره و سرزنش.فردوسی.از آن پس از آن انجمن آنچه ماند
بزرگان برترمنش پیش خواند.فردوسی.خداوند زیبا و برترمنش
کزو دور بیغاره و سرزنش.فردوسی.که شاید جهاندار برترمنش
نخواهد که بر ما بود سرزنش.فردوسی.همیشه بزی شاد و برترمنش
زتو دور بادا بد بدکنش.فردوسی.از آن رفتن شاه برترمنش
همان بدستایش همان سرزنش.فردوسی.|| متکبر و معجب.مستکبر. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه برترمنش

بفرمود خسرو که بنهید خوان بزرگان برترمنش را بخوان
بداند شهنشاه برترمنش ستوده بهر کار بی‌سرزنش
نه دشواری از چیز برترمنش نه آسانی از اندک اندر بوش
دگر گفت کای شاه برترمنش که دوری ز بیغاره و سرزنش
کسی کو بود تیز و برترمنش بپیچد ز پیغاره و سرزنش
بدو گفت کای شاه برترمنش ستایش گزینی به از سرزنش
همیشه بزی شاد و برترمنش ز تو دور بادا بد بدکنش
چو گنج نیاکان برترمنش که آمد به دست تو بی‌سرزنش
وزان رفتن شاه برترمنش همانش ستایش همان سرزنش
که ای شاه پیروز برترمنش ز کار گذشته مکن سرزنش