بصد رنگ شدن. [ ب ِ ص َ رَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) متغیر شدن. بسبب خجلت و انفعال. مترادف رنگ دادن و رنگ گرفتن. ( از آنندراج ) : تنها نشد از لعل توعناب بصد رنگ در جام و سبو گشت می ناب بصد رنگ سالک یزدی ( از آنندراج ).
معنی کلمه بصد رنگ شدن در فرهنگ فارسی
متغیر شدن بسبب خجلت و انفعال مترادف رنگ دادن و رنگ گرفتن ٠
جملاتی از کاربرد کلمه بصد رنگ شدن
بصد رنگ آرزو پیراست ذوق وعدة وصلم برای میهمان رسمست کردن خانه آرایی
از قصه مجنون که بصد رنگ شنیدی بیش است غم ما و درین قصه شکی نیست
بصد رنگ دگر می سوزدم آن شکل مستانه گرفتم کاکل پرتاب و چاک پیرهن پوشد