بیعت کردن

معنی کلمه بیعت کردن در لغت نامه دهخدا

بیعت کردن. [ ب َ / ب ِ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با کسی عهد کردن و دست دادن. ( ناظم الاطباء ). دست دادن بعلامت اطاعت. ( یادداشت مؤلف ) :
از ایران بر او کرد بیعت سپاه
درم داد یکساله از گنج شاه.فردوسی.چون این بیعت بکردم با من [ طاهر ] صد هزار سوار و پیاده است همگان بیعت کرده باشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136 ). حضرت رضا ( ع ) از آنچه او بکرد ویرا [ طاهر ] بپسندید و بیعت کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 137 ).
آن سید سرور که ترا خواند برادر
بیعت بتو کرده ست و نکرده به دگرکس.ناصرخسرو.آن قوم که در زیر شجر بیعت کردند
چون جعفر و مقداد و چو سلمان و چو بوذر.ناصرخسرو.دعوی ایمان کنی و نفس را فرمان بری
با علی بیعت کنی و زهر پاشی بر حسن.سنائی.ترک ما کردی و مهر و لطف بیعت باتو کرد
ناز و استغنا ولی هم عهد و هم پیمان ماست.انوری.ارکان آن دولت و اکابر آن مملکت بر پسر او امیر رضی نوح بن منصور مجتمع شدند و بیعت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). او را ببغداد خواند و بر او بیعت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 279 ). ابناء دولت و اولیاء حضرت بر پسر او صمصام الدوله و شمس الملة بیعت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 285 ).
یا بیا با یزید بیعت کن
یا برو کنگور زراعت کن.( بیتی ساخته عامه ).

معنی کلمه بیعت کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) عهد کردن با پیمان دوستی بستن با .

جملاتی از کاربرد کلمه بیعت کردن

با مرگ محمّد، مقداد پسر اسود، به پیروی از علی بن ابی طالب از بیعت با ابوبکر سرباز زد امّا پس از بیعت کردن علی با ابوبکر، او نیز بیعت نمود. او در نزد شیعیان و اهل سنت از احترام برخوردار است. مقداد، در میان اهل سنت با لقب «حارس رسول‌الله» به معنی نگهبان فرستاده خدا، مشهور است. مقداد در سال ۳۳ هجری در سن هفتاد سالگی در جزف نزدیک مدینه درگذشت و در مدینه دفن شد.
در سال ۴۱ ه‍.ق معاویة بن ابی‌سفیان فرمانروایی قلمروی اسلامی را به دست آورده و خلافت اموی را در آن استوار کرد. معاویه تا زمان مرگش در سال ۶۰ ه‍.ق حکومت را در اختیار داشت و سعی کرد تا زمینهٔ انتقال موروثی خلافت برای فرزندش یزید را فراهم کند. این امر مخالفت بزرگان جامعهٔ اسلامی را در پی داشت. حسین بن علی و شیعیان هوادار وی، خواستار پایبندی معاویه به عهدنامهٔ صلح مبنی بر عدم تعیین جانشین از سوی وی و جمعی دیگر درصدد ایجاد شورای خلافت بودند. پس از مرگ معاویه، کوفیان به حسین بن علی نامه نوشتند و از او خواستند خلافت را برعهده بگیرد. حسین ابتدا نماینده‌ای به نام مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و هزاران نفر با مسلم بیعت کردند. مسلم نامه‌ای خوشبینانه از اوضاع کوفه برای حسین فرستاد؛ اما در همین حین، یزید، شخصی به نام عبیدالله بن زیاد را به ولایت کوفه گماشت. ابن‌زیاد با مسلم برخورد کرد و مسلم ناچار شد قیام را جلو بیندازد؛ اما قیامش موفقیت‌آمیز نبود و او اسیر و در نهایت کشته شد. کوفیان نیز از برخورد خشن ابن‌زیاد ترسیدند و پشت حسین را خالی کردند. این در حالی بود که حسین در راه کوفه بود. حسین در برخورد با کوفیانِ همراه حر بن یزید ریاحی، به آنها گفت که اگر حامی‌اش باشند، به کوفه خواهد آمد و اگر نباشند به جای اولش باز خواهد گشت؛ اما ابن‌زیاد اجازهٔ هیچ حرکتی را نمی‌داد و راهی برای حسین غیر از بیعت کردن با یزید یا کشته شدن باقی نگذاشت. حسین کشته‌شدن را ترجیح داد و در نبرد کربلا در دهم محرم ۶۱ به همراه یارانش کشته شد. بنابراین، کوفیان به سرعت پشیمان شدند و قیام توابین و قیام مختار ثقفی شواهدی بر این مدعا هستند.
بلافاصله پس از مرگ معاویه در ۱۶ رجب ه‍.ق/۲۲ آوریل ۶۸۰ م، یزید به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، فرمان داد تا امور مربوط به گرفتن بیعت را مدیریت کند. هدف یزید، در دست گرفتن اوضاع شهر پیش از اطلاع اهالی آن از مرگ معاویه نبود و یزید به‌ویژه در مورد دو رقیب خود در خلافت، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر که پیش‌تر از بیعت کردن سرباز زده بودند نگران بود. ولید بن عتبه، حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را در ساعت غیرمعمول به قصر حکومتی فراخواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. به‌گفتهٔ والیری حسین به همراه پیروانش به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت اما بیعت پنهانی با یزید را به بهانه اینکه بیعت باید در ملاء‌عام باشد، دو روز به تعویق انداخت ولید که تمایلی به درگیری با حسین نداشت، پذیرفت. اما مروان که می‌دانست اگر حسین از جلسه خارج شود، دیگر بدون جنگ نمی‌توان به او دست یافت، به ولید گفته بود که حسین را زندانی کند تا بیعت نماید درغیراین‌صورت سریعاً همان‌جا او را بکشد.
بنابر گزارش اسحاق بن ابراهیم در المسترشد فی امامه، علی را پس از هتک حرمت فاطمه، دست بسته در حالی که طنابی به گردنش انداخته بودند، به مسجد بردند و برای بیعت کردن با ابوبکر مجبور کردند؛ با این حال علی از بیعت استنکاف کرد و به خانه بازگشت. بنابر پاره‌ای از گزارش‌ها که در منابعی چون تاریخ یعقوبی و مروج‌الذهب مسعودی گزارش شده‌است، فاطمه زهرا پس از رویداد هجوم، از خانه بیرون آمد و با نکوهیدن صحابه‌ای که در این هجوم نقش داشتند، تهدید نمود تا دست از خانواده او بردارند. با این سخنان فاطمه، جمعیت متفرق شدند. در کتاب سلیم بن قیس از علی بن ابی‌طالب نیز گزارش شده‌است که عمر به جهت تشکر از قنفذ، اموالی را به او بخشید. بر اساس روایتی از جعفر صادق که در تهذیب الاحکام و من لایحضره الفقیه گزارش شده‌است، فاطمه زهرا پس از ماجرای هجوم به خانه‌اش، از جانب برخی در منابر، مورد قذف قرار گرفت.