برون دادن

معنی کلمه برون دادن در لغت نامه دهخدا

برون دادن. [ ب ِ / ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون دادن. خارج کردن. برآوردن :
چرا خون نگریم چرا گل نخندم
که بحری فروشد برون داد گوهر.؟

معنی کلمه برون دادن در فرهنگ فارسی

بیرون دادن خارج کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه برون دادن

زنگ کلفت را اگر می شد برون دادن زدل خیمه با گردون زنگاری برابر می زدم
بدین آهنگ های پست نتوان غم برون دادن مگر صور قیامت ساز شور شیونم باشد
از سر خجلت مرا چون آینه با آینه خوی برون دادن به سیما برنتابد بیش از این
بلکه هست از قدرت فاعل بدر بر خلاف آن برون دادن اثر
نیارم شرح غمهای دل از پهلو برون دادن اگر پهلوی هم صد نی چو موسیقار بربندم
طی شد آن عهد که دل شکوه دوران می کرد این جراحت ز برون دادن خوناب گذشت
آتش خشم فرو خور، که سراپای پلنگ از برون دادن این آتش پنهان داغ است