بیش خورد. [ خوَرْدْ/خُرْدْ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خوردن بسیار. بسیارخواری. ( یادداشت مؤلف ) : چنین داد پاسخ که از بیش خورد مگر آرزو بازگردد بدرد.فردوسی. || ( نف مرکب ) پرخور و شکم پرست. ( شرفنامه چ وحید ص 209 ) : که ایرانی از رومی بیش خورد.نظامی.
معنی کلمه بیش خورد در فرهنگ فارسی
خوردن بسیار . بسیار خواری . یا پرخور و شکم پرست .
جملاتی از کاربرد کلمه بیش خورد
دنیا عسل است و هرکه زو بیش خورد خون افزاید تب آورد نیش خورد
دلم به روی تو مستسقی است بر لب آب که هر چه بیش خورد آب، تشنه تر گردد
که ایرانی از رومی بیش خورد به قایم کجا ریزد اندر نبرد
دنیا عنب است هر که ازو بیش خورد خون افزاید، تب آورد، نیش خورد
هم حُصری گوید تشنگی دائم باید و شُربی دائم هرچند بیش خورد ویرا تشنگی بیش بود.
چنین داد پاسخ که از بیش خورد مگر آرزو بازگردد بدرد
علاج چهارم آن که اندیشه کند که تا این حرص و طمع برای چه می کند. اگر برای تنعم شکم همی کند خر و گاو از وی بیش خورد و اگر برای شهوت فرج کند، خوک و خرس از وی بیش بود و اگر برای تجمل و جامه نیکو کند، جهودان را نیز آن باشد و اگر طمع ببرد و به اندکی قناعت کند، خویشتن را هیچ نظر نبیند مگر انبیاء و اولیاء و چون مانند این قوم باشد بهتر از مانند جانوران.
دارای دین که از پی بوسیدن درش صد بار بیش خورد سلیمان سکندری
هر آنکه بیش خورد کم زید بمعنی ازانک چراغ کشته شود چون بشدز حدروغن
هرکه او بیش خورد بیش رید نه چو لقمان ز لقمه بیش زید