باعق

معنی کلمه باعق در لغت نامه دهخدا

باعق. [ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) سخت آوازکننده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سیل بزرگ. ( منتهی الارب ). توجبه بزرگ. ( ناظم الاطباء ). توجبه. || باران شدید و سخت.

جملاتی از کاربرد کلمه باعق

مساءله 8 - احتياط كردن به اينكه در همه حالات خانه كعبه برابر شانه چپ باشدهرچندكه احتياط بسيار ضعيف است و بر مردم نادان و عوام واجب است از اين احتياط اگر باعث شهوت وتوهين مذهب شود احتزار كنند، لكن اگر كسى كه عالم وعاقل است به نحوى آن را رعايت كند كه مخالف با تقيه و يا باعق شهرت نشود اشكالى ندارد.

سیت ول یکی از چندین مأمور شیلد بود که از پیوستن به همر نورمن آزبورن زمان تهاجم سری اسکرول‌ها سر باز زد. او به کمک دام دام دوگان یک گروهک شبه نظامی را به همراه کماندوهای زوزه‌کش و جنگجویان سری نیک فیوری تشکیل می‌دهد تا جلوی همر، هیدرا و برنامه‌های «لویاتانی» آن‌ها را بگیرند. درگیری‌های این گروهک باعق کشته شدند دوستان سیت ول اریک کوئنیگ و گابرئیل جونز می‌شود.