باج و خراج گرف

معنی کلمه باج و خراج گرف در لغت نامه دهخدا

باج و خراج گرفتن. [ ج ُ خ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) مکس. ( منتهی الارب ). باج ، ساو، عوارض ، مالیات گرفتن. رجوع به باج گرفتن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه باج و خراج گرف

که چندین هزاران مرا لشکر است به گنجم بسی باج و شمش زراست
گرچه دارد سودها آسودگی از باج و خرج در زیان گشتن شریک خلق سود دیگرست
از مفلسی کفایت ما چون ده خراب این بس که باج و خرج به سلطان نمی دهیم
اى نوف ! داوود نبى ، شبى در همين ساعت برخاست و گفت : اين ، هنگامى ست كه چون بندهاى خدا را بخواند، به استجابت پيوندد. مگر اين كه ماءمور باج و تعقيب و شحنه باشد.يا به لهو و لعب مشغول باشد.
در ابتدا سیاست ترک‌هایی که آسیای میانه را اشغال کرده بودند از سیاست هیتالیان تفاوت قابل ملاحظه‌ای نداشت یعنی آنان به حاکمان محلی باج و مالیات می‌بستند. خاندان سلطنتی پیشین و قواعد و موازینی که در روزگار گذشته، هنوز در محلات متداول بود، تغییر نپذیرفت ولی تدریجاً وضعیت تغییر کرد و ترک‌ها در آسیای‌میانه نظام ادارهٔ امور را فرا گرفتند. اعیان و اشراف ترک در حرص و طمع افتادند و والی ناحیهٔ چاچ (تاشکند کنونی) را کشته، به جای او «داله» نام ترک را نشاندند.

۵- حکّام سرحدّی از حرکات منافی دوستی دست بردارند، اهالی ایران از سبّ خلفا خودداری کنند و مأموران دو طرف از تجّار یکدیگر باج و خراج خلاف قاعده مطالبه ننمایند

در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن، آنقدر پهن بود که یک گاری می‌توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سِدهٔ اصفهان (خمینی‌شهر کنونی، شهری نزدیک اصفهان) رسانید و در آن‌جا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان، شهر را از بهار سال ۷۸۹ ه‍.ق محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع‌آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به‌ویژه دزفول رفت.
خداوند گیتی در ین روز سخت ترا داد زور و زر و باج و تخت
ولی باج و سازش به ایران شود بدین جایگاه دلیران شود
تا مسلم شد اسیری بر تو تخت ملک عشق می‌دهندت بی‌حرج شاهان همه باج و خراج
بشاهی نکردند بر من سلام نه باج و نه هدیه نه پیک و پیام
عدى سالانه يك چهارم درآمد هر كسى را به عنوان باج و ماليات مى گرفت . رياست وزعامت عدى مصادف شد با ظهور رسول اكرم - ص - و گسترش ‍ اسلام . قبيله طى بتپرست بودند، اما خود عدى كيش نصرانى داشت و آن را از مردم پوشيده مى داشت .
طاق و رواق ساز به دروازهٔ عدم باج و دواج نه به سرا پردهٔ امان
دیلمیان مراسمی در تیرماه دارند که به آن نوروز بل می گویند در زمان قدیم در این فصل کشاورزان توان پرداخت باج و خراج را داشته و می ‌توانستند با فروش محصول خود زندگی‌شان را سامان دهند و از همین ‌رو سال نوی خود را در این زمان برگزار می‌کردند.

842- تمغاچيان : ماءموران وصول باج و خراج در دوره ايلخانان مغول (فرهنگ عميد 1/728).

ای مهر رویت از مه گردون گرفته باج وی مور درگهت ز سلیمان ربوده تاج
کیکاووس پس از نبرد سخت مازندران که بی ‌یاری پوردستان هرگز میسّر نبود زمانی در زابلستان خاک متحد دیرین ایرانیان بیتوته کرد و در همین حال از بربر و مصر و هاماور باج و ساو خواست؛ اما سالار هاماوران از دادن باج طفره رفت و همچنین سالار بربرستان و مصر را تشویق به تمرد از پرداخت باج و خراج نمود. ناگزیر کیکاووس آهنگ جنگ هاماوران را ساخت و با قوای عظیم عزم تسخیر هاماوران را نمود. در میانه راه کشور بربرستان قرار داشت و لشکر کیکاووس نخست تسخیر آنجا را آغاز نمود. نبرد سختی پیشآمد که حکیم طوس این‌چنین گزارش می‌ناید:
چو دشمن خر روستایی برد ملک باج و دَه‌یک چرا می‌خورد؟
در نیمهٔ قرن سیزدهم و در سال ۱۲۳۱ میلادی، امپراتوری مغول به دستور اوگتای خان یورش خود را به پادشاهی گوریو (زمان حکمرانی ۱۳۹۲–۹۱۸ میلادی) در شبه‌جزیرهٔ کره آغاز کرد. ارتش باتجربه مغول موفق شد پایتخت آن روز کائسونگ را تصرف کند. پادشاه گوریو با درک اینکه با سقوط پایتخت قادر به مقاومت در برابر مهاجمان مغول نیست، خواستار صلح شد. مغول با قبول درخواست صلح، باج و خراج بسیار سنگینی را از گوریو مطالبه و هفتاد و دو مقام اداری مغول را به هدف اطمینان از رعایت شرایط صلح در شهرهای مختلف در شمال غربی گوریو مستقر کرد.
سلطان آلپ ارسلان: «برای ایجاد صلح و دوستی در میان ما، من فرستادگان خلیفه را نزد تو فرستادم اما تو عناد ورزیدی. برای بازگرداندن دشمنانم که به تو پناه جسته‌بودند، افشین را همراه هیاتی نزد تو فرستادم، اما این درخواست را اجابت نکردی. دیروز غروب کسانی را نزد تو فرستادم و خواهان ترک جنگ شدم اما تو پاسخ رد دادی و گفتی که چگونه می‌توانم در پاسخ به حملاتی که به قلمروم می‌شود به قلمرو اسلام حمله نیاورم و بازگردم.» سلطان در ادامه خطاب به امپراتور که در غل و زنجیر بود گفت: «این است نتیجه سرکشی تو.» رومانوس در جواب سلطان گفت: «سرنوشت خود و مملکتم در دست تو است. در چنین وضع و حالی در مقابل تو ایستاده‌ام. از توبیخ و سرزنش در گذر و آنچه را که خواهی، بکن.» سلطان گفت: «اگر تو پیروز می‌شدی با من چه می‌کردی؟» امپراتور گفت: «یا امر به جدا کردن سرت می‌دادم یا تو را به دار می‌آویختم.» سلطان گفت: «گمان می‌کنی من با تو چه خواهم کرد؟» امپراتور گفت: «سه کار تو رواست؛ اول آن‌که مرا بکشی، دوم آن‌که شهر به شهر به نشانه پیروزیت بگردانی، سوم که ممکن نیست، عفو و بخشش من در مقابل باج و خراج است.» سلطان گفت: «در حق تو جز عفو و بخشش اندیشه‌ای دیگر ندارم.»