بیافتن

معنی کلمه بیافتن در لغت نامه دهخدا

بیافتن. [ ت َ ] ( مص ) یافتن. پیدا کردن :
دوستان را بیافتی بمراد
سر دشمن بکوفتی بگواز.فرخی.رجوع به یافتن شود. || شنیدن بوی. احساس بو کردن. استشمام :
کبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت.رودکی.گوشت بشنفت و دست بگرفت
بینیت بیافت بوی ریحان.ناصرخسرو.رجوع به یافتن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه بیافتن

اگر روزی راهی بیافتن اذن ورود نیابم، بترک ملاقات گفتن راهی خواهم یافت.
جُرَیری گوید صبر آنست که فرق نکنی میان حال نعمت و محنت بآرام خاطر اندر هر دو حال و تَصَبُّر آرام بود با بلا، بیافتن گرانی محنت.
تو نه سزائی شها بیافتن غم هرچه که آن یافتی همان بسزیدی