بزبچه

معنی کلمه بزبچه در فرهنگ عمید

= بزغاله

معنی کلمه بزبچه در فرهنگ فارسی

( اسم ) بزغاله بچ. بر.

جملاتی از کاربرد کلمه بزبچه

حضرت فرمود: بخدا سوگند دوستم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم مرا از سؤال تو آگاه كرد، و همانا بر هر تار از موى سر تو فرشته اى است كه تو را لعنت مىكند و بر هر موى ريش تو شيطانى است كه تو را تحريك مى كند، همانا در خانه تو بزبچه اى است كه فرزند پيامبر را مى كشد و نشانه آن همين است كه به تو گفتم و اگرنه اين بود كه آنچه پرسيدى استدلالش مشكل است (يعنى من جواب تو را مى دانم ولىباور آن بر تو مشكل است زيرا چگونه مى توانى عددى را كه مى گويم تصديق كنى ؟اگر اين مشكل نبود) من به سؤ ال تو پاسخ مى دادم ولى نشانه (راستگوئى من ) همانخبرى است كه دادم يعنى لعنت فرشتگان و بز بچه ملعون تو.

سعد ابن ابى وقاص (از كسانى است كه با حضرت على عليه السلام بيعت نكرد)برخاست و (گويا از روى استهزاء) گفت : يا اميرالمؤ منين ، سر و ريش من چند عدد مو دارد!حضرت فرمود: بخدا سوگند، سؤ الى كردى كه دوستم پيامبر به من خبر داده بود از اينسؤ ال تو، (بدان ) كه در سر و ريش تو موئى نيست مگر اينكه در بيخ آن شيطانى نشسته است و (و چون گفتن تعداد موى سر و ريش آن شخص براى اوقابل تصديق نبود، حضرت نشانه اى داد تا بداند حضرت راست مى گويد، لذا فرمود)در خانه تو بزبچه اى است كه پسرم حسين را ميكشد، راوى گويد: عمر پسر سعد در آنموقع طفلى بود كه بر زمين مى خزيد. (312)