بیسیار

معنی کلمه بیسیار در لغت نامه دهخدا

بیسیار. ( اِ ) ظاهراً مصحف پیشیار است. قاروره بیمار. ( فرهنگ جهانگیری ). پیسیار. سرشگ. قاروره. تفسره. دلیل. پیشاب. آب بیمار. بول. شاش. ( یادداشت مؤلف ) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون بود درست بیسیارت .رودکی.و رجوع به پیشیار شود.

جملاتی از کاربرد کلمه بیسیار

ابوبکر رازی گوید خواصّ گفت علم بیسیاری روایت نیست، عالم آنست کی متابعت علم کند و بدان کار کند و اقتدا کند بسنّت ها و اگرچه علم وی اندک بود.