بقامه

معنی کلمه بقامه در لغت نامه دهخدا

( بقامة ) بقامة. [ ب ُ م َ ] ( ع اِ ) خلاصه پشم که در رشتن بکار برند. ( ناظم الاطباء ).خلاصه پشم که ریسند آنرا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ریزه های پشم و جز آن که در وقت ندافی پریده باشد و در رشتن نیاید. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || تراشه درودگران. || مردم کم عقل سست رای. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه بقامه در فرهنگ فارسی

خلاص. پشم که در رشتن بکار برند خلاص. پشم که ریسند آنرا ٠ یا ریزه های پشم و جز آن که در وقت ندافی پریده باشد و در رشتن نیاید ٠ یا تراش. درود گران ٠ یا مردم کم عقل سست رای ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بقامه

درست حزم تو مانا فسان بقامه گذاشت که نقد ایشان هرگز نداشت بوی عیار