بازی رفتن

معنی کلمه بازی رفتن در لغت نامه دهخدا

بازی رفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) یا بازی شدن. با کسی رفتاری کردن. معامله پیش آوردن. بنحوی خاص معامله کردن :
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از اینسان رفت بازی.نظامی.

معنی کلمه بازی رفتن در فرهنگ فارسی

رفتاری کردن معامله کردن

جملاتی از کاربرد کلمه بازی رفتن

برام الیف را دیده و کاغذ بازی رفتن به بلژیک را انجام می‌دهد. مسئول هتل، عکس‌ها را به الیف می‌دهد. با اینکه او شوکه شده، باز تصمیم می‌گیرد که به بلژیک برود چون تنها امید او برای زندگی بهتر است. بعد از یک هفته، برام و کوین به بلژیک بر میگردند. برام فکر می‌کند که الیف باید در ترکیه بماند چون فکر می‌کند که زنان در ترکیه بیشتر از قید رها هستند تا زنان ترک در بلژیک.