بایست و نابایست

معنی کلمه بایست و نابایست در لغت نامه دهخدا

بایست و نابایست. [ ی ِ ت ُ ی ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) واجب و محرم. لازم و غیرلازم. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه بایست و نابایست در فرهنگ فارسی

واجب و محرم

جملاتی از کاربرد کلمه بایست و نابایست

عنف تو بر دشمنان کرد آنچه بایست و کند لطف تو بر دوستان چو دایه بر اطفال باد
دردمندان غم عشق تو را نیست طبیب مرگ بایست و یا داروی دیدار حبیب
صبح روز بعد، دوک با صورت‌حسابی سرسام‌آور از خواب بلند می‌شود و می‌بیند هیچ خبری از گونز نیست، (او زمانی که دوک خواب بوده به سمت لس‌آنجلس راه افتاد است) و سعی می‌کند از شهر فرار کند. هنگامی که او در نزدیکی بیکر، کالیفرنیا می‌رسد، پلیسی به‌دلیلِ سرعت غیرمجاز او را متوقف می‌کند و به او هشدار می‌دهد که در اولین استراحتگاه، بایست و بخوابد؛ دوک بجای آن سمت تلفن‌سکه‌ای می‌رود و با گونزو تماس می‌گیرد.
هر زمانی که به آستان (امامی) رسیدی، در آنجا بایست و شهادتین را در حال غسل و طهارت بر زبان جاری کن. وقتی نگاهت به قبر افتاد، نخست سی مرتبه الله اکبر بگو و چند قدم با کمال وقار و آرامش راه برو. گام‌های خود را کوتاه بردار و بار دیگر بایست و سی مرتبه تکبیر را بر زبان جاری کن، سپس نزدیک قبر شو و این بار چهل مرتبه تکبیر بگو تا یکصد مرتبه کامل شود؛ آنگاه او را این‌گونه زیارت کن…
بدان که از آدمی هیچ حرکت به وجود نیاید تا سه حاجت در پیش نباشد: علم و ارادت یعنی دانش و خواست و توانایی. مثلا چون طعامی بیند نخورد و چون بدید اگر بایست و خواست هم نبود آن هم نخورد. اگر خواست بود چون دست مفلوج بود که کار نکند نخورد که قدرت ندارد. پس این سه حاجت در پیش همه حرکات می رود، لکن حرکت تبع قدرت است، و قدرت تبع خواست و ارادت است که بایست قدرت را به کار دارد، و بایست تبع علم نیست که بسیار چیز بیند و نخواهد، لکن بی علم خواستن نیز صورت نبندد که چیزی که نداند چون خواهد؟
و گفت: بایست و می‌گوئی الله تا در فنای شوی.
چون روز قیامت شود … به عابد گفته می‌شود: به بهشت برو و به عالم گفته می‌شود: بایست و به سبب آنکه مردم را تربیت و ادب نیکو آموختی، برای آنان شفاعت کن.
دگر نزد عم زاده آنجا بماند ببرد آنچه بایست و کشتی براند
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته است می‌توان به پلیس، خط مرزی، از دست دادن آن، بایست و تحویل بده، خانه پدری من، سایه‌ها، چهره‌ها، رعد نورد و دختری با چکمه‌های زرین اشاره نمود.
شیشۀ بایست و نا بایست را چون زلفِ دوست گر نمی خواهی که باشی زن صفت بر هم زنش
قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم باید عرض کنم: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول‌الله. [در این موقع مصدق از جای خود بلند شد] این شهادتین است که تمام مذاهب اسلام باید بگویند، یعنی حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی. این چهار مذهب تسنن و همچنین هر کس که مسلمان است این شهادتین را باید بگوید. یک شهادت هم مال مذهب شیعه است: اشهد ان علیا ولی‌الله! من در این دادگاه اقرار می‌کنم که مسلمان و شیعه اثنی عشری هستم. مسلک من مسلک حضرت سید الشهدا است؛ یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه‌ای مخالفت می‌کنم؛ از همه چیزم می‌گذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع مصدق به گریه افتاد] رسول اکرم فرموده‌است: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرموده‌است: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن.» حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده می‌کنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم…
آنچه بود است و نباید ز میان خواهد رفت آنچه بایست و نبود است همان خواهد بود
نقلست که گفت: هر چند با نفس کوشیدم تا او را بر طاعت دارم با وی برنیامدم از خود نومید شدم گفتم مگر حق تعالی این نفس را از برای دوزخ آفریده است دوزخی را چه پرورم به کنار جیحون شدم و یکی را گفتم تا دست و پای من ببست و برفت پس به پهلو غلطیدم و خود را در آب انداختم تا مگر غرقه آب شوم. آب بزد و دست من بگشاد و موجی بیامد و مرا بر کنار انداخت از خودنومید گشتم. گفتم سبحان الله نفسی آفریده‌ای که نه بهشت را شاید ونه دوزخ را. در آن ساعت که از خود ناامید شدم، به برکت آن سِرّ من گشاده گشت. بدیدیم آنچه مرا بایست و همان ساعت از خود غایب شدم. تا بزیستم به برکت آن ساعت زیستم.
آنچه بایست و نیست پاره کند هرکرا چاره نیست چاره کند
خرید آنچ بایست و آمد دوان به نزدیک بهرام شد شادمان