معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 267
- رخ گشاده
- رخت برده
- ابطا
- رقت انگیز
- ابطل
- ابقع
- بثور
- ابلاس
- بخت دندان خای
- بدکام
- غلام ویس
- بر کمال
- غلام گردش
- بردخون کهنه
- حزی
- حزینه
- حس ذائقه
- حس سامعه
- حساب گرفتن
- غلبات
- خودسر زن
- خودسری کردن
- خودفروشی کردن
- خودفریبی کردن
- خداوردی
- خداوند دور
- ذوش
- ذکو
- ذکوان
- ذی شوکت
- تمام سلاح
- تمام عیاری
- تمام مایه
- تمام هیکل
- تمام و کمال
- تمام گشتن
- تمان
- اب بسته
- اب بقا
- اب بن
- اب بندی
- اب بنفشه
- مهیار دیلمی
- مهین اباد
- اب بین
- مهین مار
- مهین نامه
- اب بینی
- مو باف
- مو بند
- ضحوه
- مو حنایی
- باغز
- باغشاهی
- ضراره
- باغلی ماراما
- ضراس
- ضرب خورده
- ضرب زدن
- باغوئیه
- ضرب گرفتن
- باغچ
- ضرفه
- سیاه بخت
- باغچه مریم
- بافت شناسی
- سیاه بید
- سیاه خانی
- سیاه دره
- سیاه درون
- سیاه دلی
- تراتر
- سیاه رنگ
- تراد
- سیاه سپید
- سیاه منصور
- تلخ عتاب
- تلخی چشیده
- حراد
- حرارت تب
- حرارت سنج
- حرارت شدید
- تلسی
- حرافی
- تلفن کردن
- عبدالرب اباد
- جث
- عبدالرب ابادی
- جحره
- جحظه برمکی
- جخت
- ابراهیم طبری
- اطلاق بطن
- تقدیرات
- تقر
- تابوت کش
- تاتار سلطان
- ابن فضال
- ابن فولاد
- ابن قانع
- ابن قدامه
- گاو دنبال
- گاو دوشا
- ابن مجاهد
- گاو میش بان
- ابن محرز
- ابن مرتضی
- سحر بازی
- سحر بنان
- سحر خوانی
- گاو چر
- گاو چرا سر
- سحر زده
- خفاق
- گاو کار
- خفت و خواری
- گاو کچ
- خفت و خیز
- رزون
- خفتنی
- خفته ارکان
- خفته بخت
- رزگه
- ترجیح یافتن
- جو و جر
- نوده بالا
- رزیم
- نوده گناباد
- نوذر نژاد
- رساتیق
- نور باران شدن
- بر پیمودن
- نورالدین اباد
- کاخ هشت بهشت
- بر چسبیده
- کاخ هفت دست
- تاریخ فلسفی
- بر کاری داشتن
- بر کسی بودن
- بستان ارا
- بستان شیرین
- بستان عافیت
- بستان فراز
- بستان چی باشی
- بر گذشتنی
- میرزا قلمدان
- بر یخ زدن
- بر یخ نوشتن
- برزه کار
- برزه گر
- استبلال
- استثار
- استجمام
- استجه
- استاندن
- شیدن
- شیر خشخاش
- شیر خوارگان
- شیر خوردنی
- شیر ماست
- شیر گام
- زبرجد هندی
- زبرک
- زبط
- بس گرفتن
- بساج
- ادمن
- بساو
- بساوش
- رو گشایی
- ادهر
- رواج شکستن
- زبان پر بودن
- زبان گز شدن
- زبان کوته کردن
- خمار شکستن
- خمار کردن
- خمار گشا
- خمر محال
- خمود و خمول
- خموش گشتن
- خمپاره چی
- الزام کردن
- تعزل
- تعزیم
- تعزیه گردانی
- تعظیم داشتن
- یغما کردن
- تعله
- یغما گرفتن
- الهاد
- الهانی
- الهرد
- یل چشمه
- یلا یلا
- الوالالباب
- حیص بیص
- حیل حیل
- اوبه عطا
- زیاده سر