معنی کلمه حراد در لغت نامه دهخدا حراد. [ ح ِ ] ( ع مص ) کم شیری شتران. محارده : حراد ابل ؛ کم شیر شدن شتران یا بند آمدن شیر آنها.( منتهی الارب ). حاردت الناقة؛ قل لبنها : فحارد فان مولاک حارد نصره ففی السیف مولی نصره لایحارد.( از اقرب الموارد ).|| حراد سنة؛ کم آب شدن سال. || ( ص ، اِ ) ج ِ حَرید. ( منتهی الارب ). || بند تنگ. ( مهذب الاسماء ).
جملاتی از کاربرد کلمه حراد حراد یکی از شهرهای استان حجه در کشور یمن است که در سرشماری سال ۲۰۰۵ میلادی، ۲۲٫۰۹۳ نفر جمعیت داشتهاست.