حساب گرفتن

معنی کلمه حساب گرفتن در لغت نامه دهخدا

حساب گرفتن. [ ح ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) حساب کردن. شماره چیزی را از بر نگاه داشتن برای پاسخ گفتن :
عقد زلفت گرفتم از سر زلف
چند گیرم حساب نامعدود.کمال خجندی ( از آنندراج ).روزی که حساب کشتگان گیرد
خاقانی را در آن حسیبش بین.خاقانی.آخر چه حساب گیرد انگشت
کو را ز میان فروگذارد.؟ || مقایسه کردن :
گرفتم حساب جمالش به ماه
رخ او ز صد مه فزون آمده است.کمال خجندی ( از آنندراج ). || معتبر داشتن :
ناز تحویل کند آنکه به عاشق شب و روز
چه حسابست که هرگزنگرفتش بحساب.تأثیر ( از آنندراج ).آنقدرها که سپرده است به خود خصم دغل
غیر خود را عجبی نیست نگیرد به حساب.تأثیر ( از آنندراج ). || کنایت از حساب بردن از کسی. ترسیدن. حساب برگرفتن. عبرت گرفتن :
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که با چو تو صنمی طفل عشق میبازم.حافظ.حسابی برگرفت از راه تدبیر
نبود آگه ز بازیهای تقدیر.نظامی.روزی به صدر کعبه مربعنشین شویم
گیری اگر حساب کلوخی ز خشت ما.سنجر کاشی.از آن زمان همه عالم حساب میگیرند
که در قلمرو انصاف خودحسابانیم.صائب.

معنی کلمه حساب گرفتن در فرهنگ فارسی

حساب کردن

جملاتی از کاربرد کلمه حساب گرفتن

محمد اشرف غنی در گردهمایی‌هایی که برگزار کرده بود از نظام جمهوریت (ریاستی متمرکز) دفاع کرده بود و اعلام کرد که در صورت پیروزی این نظام را حفظ خواهد کرد. وی مدعی شد که «حساب دادن و حساب گرفتن بدون جمهوریت امکان‌پذیر نیست». وی همچنین وعده مقابله افراد زورمند را داد و اعلام کرد که افراد زورمند را همانند دوره ۵ ساله گذشته از سیاست دور خواهد کرد.