اب بقا

معنی کلمه اب بقا در لغت نامه دهخدا

( آب بقا ) آب بقا. [ ب ِ ب َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب زندگانی.

معنی کلمه اب بقا در فرهنگ معین

( آب بقا ) (بِ بَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) آب حیات .

معنی کلمه اب بقا در فرهنگ فارسی

( آب بقا ) آب حیات
آب زندگانی

جملاتی از کاربرد کلمه اب بقا

شرط رهست تشنه لبی در طریق عشق گر نقش پای چشمه آب بقا شود
هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها
جعد زلفین سمن سای تو در دور قمر خضر وقت است که بر آب بقا بنشیند
پیش از ممات هرکه فنا کرد نفس را بعد از حیات مشربش آب بقا بود
حیات جاودان خواهی‌گداز عشق حاصل‌کن که دل در خون شدن خاصیت آب بقا دارد
اى شه غرقه به خون ، غرقه خون بين دل ما راسوى ما بين كه بسوى توببينم خداراتو شه كشور ايجاد و شهانند گدايتچشم اميد به سوى تو بود شاه و گداراآب مهريه زهرا و تو لب تشنه دهى جانمصلحت بود ندانم چه در اين كار قضا رااز چه كشتند تو را تشنه لب اندر لب دريااى لب لعل تو بخشيده حيات آب بقا راتربت امام حسين داروى بزرگ است  
بوسه لب تشنه در دور لب نوخط او در سیاهی چشمه آب بقا گم کرده ای است
سد آیینه ترا پیش نظر تا باشد چون سکندر هوس آب بقا نتوان کرد
خصم تو که تلخ است برو شربت هستی از آب بقا یافته خاصیّت سم را
آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟
بادا زنَمِ آب بقا خرّم و سرسبز ذات تو که این تازه ثمر را شجر آمد