ابلاس

معنی کلمه ابلاس در لغت نامه دهخدا

ابلاس. [ اِ ] ( ع مص ) مأیوس کردن. ناامیدکردن. || ناامید شدن. نومید شدن. مأیوس گشتن. || آواز نکردن ناقه از غایت خواهش گشن. || متحیر و اندوهگین و شکسته خاطر گردیدن. شکسته و اندوهگین شدن. غمگین شدن. || خاموش ماندن از اندوه. || بریده حجت شدن.

معنی کلمه ابلاس در فرهنگ عمید

۱. مٲیوس شدن، ناامید شدن.
۲. اندوهگین شدن.

معنی کلمه ابلاس در فرهنگ فارسی

مایوس شدن، ناامیدشدن، اندهگین شدن
ناامید کردن غمگین شدن

جملاتی از کاربرد کلمه ابلاس

تفاوت اسماى ابليس در آسمان و زمين سهمى در تغيير ماهيت او ندارد؛ چنان كه عربىبودن كلمه ابليس هم مورد ترديد است . گرچه در برخى از اخبارمرسل ، وجه تسميه او به ابليس ، ابلاس و ياس وى از رحمت الهى ياد شده است .

كلمه (مبلسين ) از مصدر (ابلاس ) است ، و ابلاس به معناى ياس و نوميدى است . وضمير در (ينزل ) به كلمه (ودق ) بر مى گردد. همچنين ضمير در كلمه (من قبله)، - به طورى كه گفته اند - و بنابراين كلمه (من قبله ) تاكيد جمله (منقبل ان ينزل عليهم ) خواهد بود، و فائده اين تاكيد - باز به طورى كه گفته اند -فهماندن سرعت دگرگونى دلها از ياس به خوشحالى است ، چون جمله (منقبل ان ينزل عليهم ) بيش ازاين نمى رسانيد، كه خشكى زدگانقبل از اينكه باران آيد نوميد بودند، و احتمال دارد كه نوميدى آنان مدت زيادىقبل از آمدن باران بوده و كلمه (من قبله ) احتمال فاصله زياد را دفع نموده ، مى رسانددر همان يك لحظه قبل نوميد بودند.