ذی شوکت

معنی کلمه ذی شوکت در لغت نامه دهخدا

ذیشوکت. [ ش َ ک َ ] ( ع ص ) صاحب بأس و قوت. و در عناوین نویسند: خدمت ذیشوکت فلان... || هو ذوشوکة؛ ای هو ذونکایة فی العدوّ. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه ذی شوکت در فرهنگ عمید

صاحب شوکت، دارای شوکت و جلال.

معنی کلمه ذی شوکت در فرهنگ فارسی

صاحب شوکت خداوند حشمت و عظمت ( در عنوان بزرگان نویسند : خدمت ذی شوکت ... ) : نقش مخالفت او در آینه خیال هیچ پادشاه ذی شوکت صورت نمی نمود . ( عالم آرا )

جملاتی از کاربرد کلمه ذی شوکت

خدمت ذی شوکت جناب اشرف آقای رزم آراء
بعد از انقضای هفت سال ساعتی سعداز بازیچه طالع او موافق و دلالت بر ثبات و بقای دولت نموده، مبری از عیوب نجومی بوده، اختیار نمودند و گرگین هفت سال در کنار شهر توقف نمود تا روز موعود در آن ساعت مسعود داخل شهر شد و از آن زمان که قریب چهار هزار سال است، نسلاً بعد نسل اولاد او در آن دیار حکومت نموده، هیچ پادشاه ذی شوکت تسخیر آن ملک تیسیر نپذیرفته به خراجی از ولاه آنجا راضی می‌شده‌اند و همچنین بین الناس مشهور است که حکمای عجم، در آنجا طلسمی بسته بوده‌اند که ساحت آن ملک از عبور لشکر و سم ستور بیگانه مون بوده باشد و از حکمت بالغه ایزدی در این زمان فرخنده نشان آن طلسم به دست اقبال و سر پنجه اقتدار ملازمان درگاه سدره مثال شهریار بلد قدر، بی همال شکسته گشته آن ولایت به تصرف اولیای دولت قاهره درآمد.