خمود و خمول
معنی کلمه خمود و خمول در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خمود و خمول
در سال ۱۲۹۷ بعد از حصول استقلال، زمانی که مردم افغانستان بیشتر به احتیاجات داخلی روبرو بودند دولت هم در بخشهای مختلف انکشاف اقتصادی در کشور متوجه گردید. برای اداره و تنظیم کلیه امور اجتماعی و مدنی اساسات لازم زندگی را پیریزی کرد. برای برآورده ساختن نیازهای اقتصادی افغانستان و رفع وضعیت خمود و جمود اداری کشور به یک سلسله اقدامات مقدماتی دست زد.
يكى از عواملى كه ممكن است تمايل جنسى را از صراط مستقيم فطرت بگرداند و باعثانحراف جنسى شود، خاطره هاى ناپسنديده دورانقبل از بلوغ و مشاهده مناظر خلاف عفت است . غريزه جنسى جوان نابالغ به طور طبيعى درحال خمود و اختفاست . اگر وضع تربيت خانوادگى او هماهنگ بااصل اختفا باشد، اگر كودك مناظر شهوت انگيز نبيند و دچار هيجان هاى روحى نشود، بهطور طبيعى و غافل از تمايل جنسى رشد مى كند. موقعى كه بالغ مى شود و خواهش جنسىدر وى آشكار مى گردد، به راه طبيعى خود مى رود، يعنى دختر متوجه پسر و پسر متوجهدختر مى گردد، و مجالى براى انحراف جنسى باقى نمى ماند.
(حس جمالى خود به خود پرورش نمى يابد و در ما بالقوه موجود است . در بعضىاعصار و در برخى شرايط به حال خمود و كون باقى مى ماند. حتى گاهى ، از ميان مللىكه در گذشته آن را به وجه اكمل دارا بوده اند، از ميان مى رود.)(25)
منطق احساس انسان را تنها به منافع دنيوى دعوت و وادار مى كند، در نتيجه هر زمان كهپاى نفعى مادى در كار بود و انسان مادى آن را احساس هم كرد آتش شوق در دلش شعله ورگشته و به سوى انجام آن عمل تحريك و وادار مى شود و اما اگر نفعى درعمل نبيند خمود و سرد است ولى در منطق تعقل ، انسان به سوى عملى تحريك مى شود كهحق را در آن ببيند و تشخيص دهد چنين كسى پيروى حق را سودمندترينعمل مى داند حال چه اينكه سود مادى هم در انجام آن احساس بكند و يا نكند چون معتقد استآنچه كه نزد خدا است بهتر و باقى تر است و تو خواننده عزيز مى توانى در اين بارهبين دو نمونه زير از اين دو منطق يعنى منطق تعقل و منطق احساس مقايسه كنى .
آنگاه با بانگ تكاندهنده (بشتاب )! (بشتاب )! و فرياد رعدآساى (سريعتر)!(سريعتر)! نفس خمود و غفلت زده را برانگيختم.
از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که گفت تواجد بنده را بوجود برد وجد موجب استغراق بنده بود و وجود موجب هلاک بنده بود چنانکه کسی بکنارۀ دریائی شود و پس اندر دریا نشیند پس هلاک شود و ترتیب این کار قصد بود پس در شدن پس حضور پس وجود پس از او خمود و خمود باندازۀ وجود بود و صاحب وجود را صحو بود و محو بود، حال صحوش بقا بود بحق و حال محو ش فنا بود بحق، این دو حال دائم بر وی همی درآید چون آن درآید این برخیزد و چون آن درآید این برود.
خداى سبحان به ايشان فرمود: به مرگ ذلت وجهل بميريد كه جهل و خمود و ذلت خود نوعى مرگ است ، همچنانكه علم و غيرت و زير بارظلم نرفتن خود نوعى حيات به شمار مى آيد، و در كلام مجيدش فرموده : (يا ايها الذينآمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ). و نيز مى فرمايد: (او من كان ميتافاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها).
و به عبارتى ديگر علمى است كه مانع از ضلالت مى شود0 همچنانكه (در جاى خود مسلمشده ) كه ساير اخلاق پسنديده از قبيل شجاعت و عفت و سخاء نيز هر كدامش صورتى استعلمى كه در نفس صاحبش راسخ شده و باعث مى شود آثار آن بروز كند0 و مانع مى شوداز اينكه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد0 مثلا آثار جبن و تهور و خمود و شره وبخل و تبذير از او بروز كند0
بلى ، شيطان در اين كارخانه و كارگاه مغز، فعاليت مى كند. انسان را به تن پرورىمى كشاند، كه شخص همواره خمود و پژمرده و بىحال به نظر مى رسد. او نمى گذارد انسان كار دنيا و آخرت خود را به خوبى انجام دهدو حركتى در راه اصلاح دينا و آخرت خود بكند.