بساوش

معنی کلمه بساوش در لغت نامه دهخدا

بساوش. [ ب ِ / ب َ وِ ] ( اِمص ) لمس. پرواس. پرماس. ببساوش. مجش. || ( اِ ) لامسه. قوه لامسه. حس لامسه. و رجوع به پسودن و بسودن شود.

معنی کلمه بساوش در فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) لمس . ۲- ( اسم ) لامسه .

جملاتی از کاربرد کلمه بساوش

ذرات لاملار بساوش اجسام بزرگ و تشخیص نرمی و سختی اجسام را بر عهده دارند. این گلبول‌ها حساس‌ترین حسگرهای مکانیکی نسبت به ارتعاشات می‌باشند؛ به‌طوری که به ارتعاشات حدود ۲۵۰ هرتز واکنش داده و در ایجاد پتانسیل عمل و پاسخ‌دهی، سریع عمل می‌کنند. البته این حسگرها فقط به محرک‌های ناگهانی واکنش نشان داده و محرک‌های طولانی مدت را به سرعت نادیده می‌گیرند.