معنی کلمه سحر زده در لغت نامه دهخدا سحرزده. [ س ِ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) جادو زده. افسون شده. مطبوب. ( منتهی الارب ) : سحرزده بید بلرزد تنش مجمر لاله شده دود افکنش.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه سحر زده همان نفس ز شفق کرده اند خون به دلم اگر ز ساده دلی خنده چون سحر زده ام مدام پنجهٔ خورشید گرم زرپاشی است چه فیضها که بود بادهٔ سحر زده را