استبلال

معنی کلمه استبلال در لغت نامه دهخدا

استبلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به شدن از بیماری. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). از بیماری به شدن. ( زوزنی ). شفا یافتن. || نیکو شدن حال کسی بعد از لاغری و سختی. ( منتهی الارب ). و به مِن متعدی شود.

معنی کلمه استبلال در فرهنگ فارسی

به شدن از بیماری

جملاتی از کاربرد کلمه استبلال

به دنبال اين فكر، هر جا كه احتمال مى داد رفت اما اثرى از او نيافت . پس ‍ از آن به خودگفت : اگر بيشتر از اين وقت را از دست دهم ممكن استبلال زودتر از من به دمشق بياد و نتوانم او را ببينم و همچنين به فكرش رسيد كه شايدقطام براى فرار از دست ياران على عليه السّلام به معاويه در دمشق پناه برده باشد؟زيرا او كمك زيادى به كشتن دشمن معاويه كرده بود و حتما مى توانستدل او را به دست آورد. پس از آن وقت را از دست نداد و سوار شتر تندروى شده و با سرعتبه طرف دمشق حركت كرد.
ابوبكر كه تصميم داشت به هر طريقى استبلال را راضى نموده و به نفع خود باز بلال را مخاطب ساخته گفته : اىبلال من فكر مى كنم كه اگر در همين شهر باقى بمانى و مانند گذشته به فعاليت خودادامه دهى براى تو بهتر و نيكوتر است و زندگانيت صورت مطلوب ترى به خود خواهدگرفت .