معنی کلمات حرف "ح" - صفحه 1
- حفره شکم
- حفاظتگرا
- حرکت موازی
- حالت گذار
- حالت پایه
- حالت برایی
- حالت ازی
- حاقن
- حافظه بلندمدت
- حصبه
- حمام گرفتن
- حریره
- حایر
- حد زبرین
- حدبه
- حال آمدن
- حال کامل
- حولو
- حیدر لطیفیان
- حشره کش
- حصانت
- حضیض خورشیدی
- حفظی
- حق آبه
- حمیه
- حناق
- حنایا
- حوزه ۲
- حوضخانه
- حامض
- حایز
- حبسیه
- حجم تقاضا
- حذف ۲
- حرف زدن
- حرکت دادن
- حریز
- حریم راه
- حزب غالب
- حساب انتگرال
- حسناء
- حال ساده
- حکیم باشی
- حمل کالا
- حشف
- حاشیهنشین
- حاشیه نشین
- حوافر
- حرف تعریف
- حضاره
- حرض
- حکومت مطلقه
- حساب کردن
- حواسپرتی
- حیرت آور
- حقشناس
- حضارت
- حواصیل
- حصیربافی
- حک کردن
- حوردیس
- حاشیه جنگل
- حلیله
- حساسیت غذایی
- حضرت محمد
- حفاظت شنوایی
- حل شدنی
- حرکت ابر
- حفاء
- حفیظت
- حسیر
- حروفچین
- حمحم
- حیزوم
- حوضه رود
- حکمروا
- حالت انرژی
- حرف عطف
- حصید
- حلي
- حق تقدم
- حال کردن
- حموضت
- حجرات
- حفض
- حدي
- حسابگر
- حالت برانگیخته
- حالت مفعولی
- حصول اطمینان
- حرف حساب
- حنق
- حقابه
- حساب دیفرانسیل
- حکر
- حصارکشی
- حرامزادگی
- حوض خانه
- حمل ونقل
- حسرت خوردن
- حواس پرت
- حفاظت کاتدی
- حرکت نسبی
- حایط
- حرائیان
- حداثت
- حفاوت
- حانوت
- حبائل
- حیازت
- حسل
- حسنلو
- حسي
- حسگر زیستی
- حشک
- حصاة
- حصار دادن
- حصباء
- حضرت مریم
- حزب الله
- حس لامسه
- حس کردن
- حساب برگرفتن
- حساب جاری
- حسابدان
- حسابگاه
- حساسه
- حساسیتزدایی
- حسران
- حرف زور
- حرف و حدیث
- حرف گیری
- حرکت جمعی
- حرکت دوربین
- حرکت پیوسته
- حرکت چرخشی
- حریقان
- حي
- حکاکی روی چوب
- حکمفرما
- حکومتداری
- حیص و بیص
- حیوانک
- حمله سبز
- حمله ۲
- حمیراء
- حنابله
- حناجر
- حناط
- حنجرهای
- حوزه انتخاباتی
- حوزه ۱
- حوزهبندی
- حج کول
- حجاره
- حجت الاسلام
- حجت گرفتن
- حجم واقعی
- حجم کلی
- حد گرفت
- حداء
- حدت بینایی
- حالت فاعلی
- حالت ندایی
- حالت پایا
- حالت ۵
- حالق
- حایک
- حبسگاه
- حبوه
- حتوف
- حتی المقدور
- حاصل جمع
- حاصلخیزی خاک
- حاصلخیزی
- حاصلضرب
- حاضرجواب
- حافظه نهان
- حال داشتن
- حالت اضافه
- حالت جامد
- حالت دری
- حرف اضافه
- حنث
- حجز
- حذف کردن
- حقوق بگیر
- حماله
- حمورابی
- حدوسط
- حاجی آباد
- حجیج
- حرباء
- حق نشر
- حفید
- حدسی
- حدنگاری
- حدیده
- حرامخوار
- حرجول