حشف

معنی کلمه حشف در لغت نامه دهخدا

حشف. [ ح َ ] ( ع مص ) خرمای بد آوردن نخل.
حشف. [ ح َ ش َ ] ( ع اِ ) خرمای بد. خرمای زبون و تباه. خرمای جلک. ( مهذب الاسماء ). بدترین خرما. خرمای ضعیف بی خسته یا خشک. و در مثل است : حشفاً و سوءکیلة. ( منتهی الارب ). هم بد و هم کم. ( از اقرب الموارد ). || پستان خشک. ( منتهی الارب ). پستان فرسوده. || ثمر مقل آنگاه که خشک شود. || ج ِ حَشَفة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حشف. [ ح َ ] ( ع اِ ) نان خشک. ( آنندراج ).

معنی کلمه حشف در فرهنگ معین

(حَ شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خرمای بد، خرمای بسیار پست . ۲ - سخن ناسودمند.

معنی کلمه حشف در ویکی واژه

خرمای بد، خرمای بسیار پست.
سخن ناسودمند.

جملاتی از کاربرد کلمه حشف

فلکا عنقره ام یافتۀ که بکیل بره داری حشفم
زان که هر ثابت و سیاره که باشد به فلک جمله بر خاک رهش هم چوهشیم و حشف است
آفتاب که خسرو سیّارگان و شاه ستارگان است چون از برج شرف خویش سر برزند، اگر اهل عالم دامن همم درهم بندند. تا ذرّه‌ای از عین انوار او بدست آرند نتوانند، لکن او خود بحکم کرم و تواضع چنان که در کوشک سلطان و سرای خواجگان بتابد، در کلبه ادبار گدایان و زاویه اندوه درویشان هم بتابد. و از کمال تواضع او بود صلوات اللَّه علیه که مشرکان مکه بتعییر گفتند: «ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ؟» چیست این پیغامبر را که طعام میخورد و در بازارها میرود و بدست خویش طعام با خانه می‌برد و با درویشان و گدایان می‌نشیند؟ و کذا کان السّیّد صلوات اللَّه علیه کان یعلف البعیر و یقم البیت و یخصف النعل و یرفع الثوب و یحلب الشاة و یأکل مع الخادم و یطحن معه اذا اعیی، و کان لا یمنعه الحیاء ان یحمل بضاعته من السوق الی اهله. و کان یصافح الغنی و الفقیر و یسلّم مبتدء و لا یحقر ما دعی الیه و لو الی حشف التّمر، و کان یعود المریض و یشیع الجنازة و یرکب الحمار و یجیب دعوة العبید، و کان یوم قریظة و النضیر علی حمار مخطوم بحبل من لیف علیه اکاف من لیف. مشرکان او را باین خصال پسندیده و اخلاق ستوده می‌عیب کردند و طعن زدند از آنکه دیده‌های ایشان خیره شده انکار بود، برمص کفر آلوده، هرگز توتیای صدق نیافته لا جرم جمال نبوّت و عزّت رسالت از دیده‌های نامحرم ایشان در پرده غیرت شد، تا هرگز او را به ندیدند و چنان که سیّد بود صلوات اللَّه علیه به نشناختند.