معنی کلمه حدیده در لغت نامه دهخدا
وصلش که بود مراد دیده
دارد صد راه چون حدیده.وحید ( از آنندراج ).بعد از آهنگری ، عمله چرخ کشی ، طلا و نقره را از حدیده فولاد بیرون میکشند. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 21 ). حدیده در اصطلاح آهنکاران امروز افزاری است که بوسیله آن در انتهای لوله آهنین شکاف مارپیچ دندانه بوجود می آورند که مهره در آن بگردد. || در النقود العربیة، به معنی وسیله ضرب سکه دیده میشود. رجوع به حدید شود. || چوبی که بر سر آن آهن تیز نصب کنند.
حدیده. [ ح ُ دَ دَ ] ( اِخ ) شهر و بندری مهم از یمن به شبه جزیره عربستان در ساحل بحر احمر، در 160هزارگزی شمال مخا و همچنین در حدود 160هزارگزی جنوب غربی صنعا، و با باره های چند محاط می باشد و عمارات چنداشکوبه ، و چهارسوقی معتبر دارد و جوامع و مساجد آن عالی و جالب انظار است. سکنه آن نزدیک سی هزار و مجموع محصول مخا و صنعا از این بندر صادر شود. هوای آن گرم و به تابستان تا چهل درجه بالای صفر می رسد و در زمستان بندرت از 25 درجه پائین تر می رود. پیش تر جزومستملکات عثمانی بود و سپس جزء مغصوبات انگلیس شد. ( از قاموس الاعلام ترکی ). و اکنون جزء کشور یمن است.
حدیده. [ ح ُ دَ دَ ] ( اِخ ) یکی از چهار ایالت یمن است ، مرکب از 9 قضا و 17ناحیه. و بر دامنه جبال سراة بر ساحل دریای احمر ممتد باشد. و از شمال به عسیر و از مشرق به صنعاء و از جنوب به ناحیت تعز محدود است. زمین آن پست و مسطح است و تنها ناحیت جبل ریمة و حجور کوهستانی و مرتفع است. رودهای جاری از جبل سراة اکثر در بیابان تهامه خشک شده و یا به زمین فرومی شود و فقط بعضی قلیل به دریا می پیوندد. معهذا تا جائی که خشک شوند اراضی اطراف خود را آبیاری می کنند. زمین حدیده نهایت منبت و حاصلخیز است و در ناحیت تهامة توتون ، پنبه ، هندوانه و غیره به عمل می آید. در اراضی جبل سراة علاوه بر محصولات مذکور قهوه و گندم و جو و باقلا و عدس و زنجبیل نیزبدست می آید و در پاره ای جاها خرما و پرتقال و لیمو و نارنگی نیز میرسد. و تقسیمات آن بر وجه ذیل است :