حرام خوار
معنی کلمه حرام خوار در فرهنگ معین
معنی کلمه حرام خوار در فرهنگ عمید
۲. کسی که آنچه را خوردنش شرعاً منع شده است می خورد.
معنی کلمه حرام خوار در فرهنگ فارسی
معنی کلمه حرام خوار در ویکی واژه
رشوه خوار، رشوه گیر.
مفت خور، تنبل.
جملاتی از کاربرد کلمه حرام خوار
من که ز دولت غمت خون دو دیده می خورم هست حرام خوارگی گر نکنم دعای تو
گفتا حرام کرد ولی بر حرام خوار کو اقتدا به پختن سودای خام کرد
آنست که تو حرام خوار افتادی ورنه همه خونها حلالست ترا
باید که بازاری با پنج تن معاملت نکند: کودک و دیوانه و بنده و نابینا و حرام خوار. اما کودک که بالغ نبود، بیع وی نزدیک شافعی باطل بود، اگر چه به دستور ولی وی بود و دیوانه همچنین هرچه از ایشان بستادند، در ضمان وی بود اگر هلاک بود و هرچه به ایشان دهد و برایشان تاوان نباشد که وی ضایع کرده باشد که به ایشان داد و اما بنده، خرید و فروخت وی بی دستوری خداوند وی باطل بود و روا نبود قصاب و بقال و نابنا و غیر ایشان را که با بنده معاملت کنند تا آنگاه که از خواجه دستوری نشود یا کسی که عدل بود خبر دهد یا در شهر معروف شود که وی ماذون است، پس اگر بی دستوری چیزی از وی بستاند بر وی تاوان بود، اگر به وی دهد تاوان نتواند ستد تا آنگاه که بنده آزاد نشود.
و عمر در بازار شدی و مردم را دره میزدی، گفتی هیچکس مباد درین بازار که معاملت کند پیش از آنک علم بیع بیاموزد، که اگر نیاموزد در ربوا افتد. و درین باب آنچه مهم است و لا بد باید که بداند که با پنج کس معاملت نباید کرد: با کودک و با دیوانه و با نابینا و با بنده و با حرام خوار.
طلاق دختر رزجز حرام خواره نخورد منش قبول کنم تا بود حلال و مباح
و اما نابینا، معاملت وی باطل بود، مگر که وکیلی بینا کند، اما آنچه بستاند بر وی تاوان بود که وی مکلف و آزاد است. و اما حرام خوار چون ظالمان و دزدان و کسانی که ربوا دهند و خمر فروشند و غارت کنند و مطربی و نوحه گری کنند و گواهی دروغ دهند و رشوت ستانند، با این همه معاملت کردن روا نبود. پس اگر کند، اگر به حقیقت داند که ملک وی نیست باطل بود، اگر در شک بود نگاه کند. اگر بیشتر مال وی حلال است و آنچه حرام است کمتر است معاملت درست بود و از شبهت خالی نبود و اگر بیشتر حرام است و کمتر حلال، در ظاهر معاملت باطل نکنیم، ولیکن این شبهتی باشد به حرام نزدیک و خطر این بزرگ بود.
تمام کردیم مر این کتاب را و آراستم مرین خوان شریف را به صد گونه طعام و شراب گوارنده پاکیزه حلال باد اندرین شبانگاه روز آدینه حقیقت و شب شنبه حق آنچ ازین خوان بخورند روز دارند به بصیرت و دور باد دست حرام خواران و می گساران و بی پاکان و نا پاکان ازین صفهای خورشهای جان افزای برحمت ایزد داد از داد فرمای بخشاینده مهربان نیکوکار و الصلاه علی نبیه محمد و آل الطیبین الطاهرین.
خال تو خورد خونم تا داشت باغ آن رخ آری حرام خواره باشند باغبانان
روزی ابوعبداللّه رودباری بر اثر درویشان همی رفت و عادت وی آن بودی که بر اثر درویشان رفتی، بقّالی زبان اندر ایشان گشاده بود که این حرام خوارگانند و آنچه بدین ماند پس این بقّال گفت یکی از این صوفیان صد درم از من وام خواست و باز نداد ندانم او را کجا جویم چون اندران دعوت شدند ابوعبداللّه رودباری این خداوند سرای را گفت صد درم بیار و این مرد از محبّان بود اگر خواهی کی دل من ساکن شود، اندر وقت آن مرد درم بیاورد بوعبداللّه یکی را از شاگردان گفت این برگیر و بنزدیک فلان بقّال برو بگو که این صد درم است که آن صوفی از تو وام ستد و اندرین تأخیر که افتاد او را عذری بود و هم اکنون بفرستاد باید کی عذر بپذیری مرد آن صد درم بگزارد چون از دعوت بازگشتند بدکان آن بقّال بگذشتند بقّال ایشانرا مدح کرد و گفت ایشان سیّدان باشند و ثقات ایشان اند و پارسایانند و نیکانند و آنچه بدین ماند.