حیزوم

معنی کلمه حیزوم در لغت نامه دهخدا

حیزوم. [ ح َ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ). میانه سینه که جای تنگ بستن بود در ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرداگرد سینه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). آنچه گرداگرد پشت و شکم بوی بندند. ج ، حیازیم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || استخوان که در زیر آن دل است. || گرداگرد خشک نای گلو از سوی سینه. || زمین درشت. زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
حیزوم. [ ح َ ] ( اِخ ) نام اسبی از اسبان فرشتگان که بر آن جبرئیل سوار شدی و هر جا که سم وی افتادی سبزه رستی و سامری خاک سم او را در گاو زرین انداخته او بانگ کرد، چنانکه قصه او مشهور است. ( آنندراج ). نام اسب جبرئیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه حیزوم در فرهنگ معین

(حَ زُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ است . ۲ - زمین مرتفع .

معنی کلمه حیزوم در فرهنگ عمید

جایی از سینه و کمر ستور که تنگ را در آنجا می بندند.

معنی کلمه حیزوم در ویکی واژه

وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ
زمین مرتف

جملاتی از کاربرد کلمه حیزوم

و الجوزاء ابداً تطلع بعد الثریا. ابن عباس گفت: امدهم اللَّه بالملئکه، فنزل جبرئیل فی خمسمائة ملک علی المیمنة و فیها ابو بکر و نزل میکائیل فی خمسمائة علی المیسرة و فیها علی فی صورة الرجال علیهم ثیاب بیض و عمائم بیض ارخوا ما بین اکتافهم. حسن گفت: امدّوا بخمسة آلاف هذا الف، و ثلاثة فی آل عمران، ثم اردفهم الفا فصاروا خمسة آلاف. و قیل: ثمانیة آلاف و قیل تسعة الاف. گفته‌اند فریشتگان از آسمان بزیر آمدند بمدد مؤمنان روز احزاب و روز حنین اما جنگ نکردند الّا روز بدر. قال ابن عباس: بینما رجل من المسلمین یشتد فی اثر رجل من المشرکین امامه اذ سمع ضربة السوط فوقه و صوت الفارس یقول اقدم حیزوم اسم فرسه اذا نظر الی المشرک اماته خرّ مستلقیا، فنظر الیه فاذا هو قد حطم و شق وجهه لضربة السوط، فجاء الرجل فحدّث بذلک رسول اللَّه فقال: صدقت ذلک من مدد السماء، فقتلوا یومئذ سبعین و اسروا سبعین.