حبسگاه

معنی کلمه حبسگاه در لغت نامه دهخدا

حبسگاه. [ ح َ] ( اِ مرکب ) محبس. زندان. سجن. دوستاق :
وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای.مسعودسعد.یارب از این حبسگاه باز رهانش که هست
شروان شرالبلاد خصمان شرالدواب.خاقانی.که خود زبان ِ زبانی بحبسگاه جحیم
دهد جواب یواجب که اخسئوافیها.خاقانی.

معنی کلمه حبسگاه در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) زندان ، محبس ، ندامتگاه .

معنی کلمه حبسگاه در فرهنگ عمید

حبس خانه، محبس، زندان.

معنی کلمه حبسگاه در فرهنگ فارسی

( اسم ) زندان محبس .

معنی کلمه حبسگاه در ویکی واژه

زندان، محبس، ندامتگاه.

جملاتی از کاربرد کلمه حبسگاه

هست بر سقف او یکی روزن که شود حبسگاه ازآن روشن
نشگفت‌،‌ازین‌دو آتش‌سوزان که با منست کاین حبسگاه تیره شود قبلهٔ مغان
دلش چون حبسگاهش غمگن و تنگ غم‌انگیزش نوا و سوگ آهنگ
رو به بازی نگر که افکندند چون شیر نرم به حبسگاه اندر
حبسگاه موقتی تنگ است همه‌جا بین حبسیان جنگ است