حک کردن

معنی کلمه حک کردن در لغت نامه دهخدا

حک کردن. [ ح َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) محو کردن. سودن :
عارفان خال سویدا را ز دل حک میکنند
اینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست.صائب.

معنی کلمه حک کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سودن ساییدن . ۲ - تراشیدن محو کردن . ۳ - کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن .

معنی کلمه حک کردن در ویکی واژه

incidere

جملاتی از کاربرد کلمه حک کردن

نسوزد هیچ برقی ریشه تخم محبت را به حک کردن زدلها نقطه سودا نمی خیزد
حک کردنی چو نقطهٔ سهویم بر ورق ما خال عیب صفحه رخسار عالمیم
حک کردنی است آنچه بنگاشته‌ام افگندنی است آنچه برداشته‌ام
لیک از هر هفتشان حک کردنی است چار بیت از اول و سه از اخیر
این فرایند، اندازه کردن نامیده می‌شود. فرایند اندازه کردن به همراه فشارهای بالا و تغییر شکل قطعه می‌باشد. حک کردن حروف و اعداد روی قطعات را می‌توان با فرایندی شبیه به سکه زنی با سرعت انجام داد.
هر حرف صواب کش نگارند حک کردن آن خطا شمارند