حرف تعریف

معنی کلمه حرف تعریف در لغت نامه دهخدا

حرف تعریف. [ ح َ ف ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارتیکل . حرفی است که بر سر اسم درآید تا آنرا معین سازد،در برخی لغات حرف تعریف مذکر و مؤنث را نیز بیان کند مانند زبان فرانسه و در برخی دیگر فقط شخص آنرا معین سازد چون زبان عربی و انگلیسی ، و در برخی لغات چون فارسی حرف تعریف بکلی از میان رفته است. در دستورزبان عرب الف و لام حرف تعریف است. سیوطی گوید: و آن گاهی معنی استغراق افراد جنس دهد و آن در صورتیست که بتوان کلمه «کل » به معنی حقیقی بجای آن نهاد و گاه معنی استغراق صفات افراد یک جنس دهد اگر «کل » به معنی مجازی جانشین آن گردد، و گاه معنی بیان حقیقت دهد اگر ماهیت کلمه را نشان دهد. ( بهجةالمرضیه سیوطی ). و هرگاه الف و لام دلالت بر شی معهود کند، آنرا الف و لام عهد یا «لام عهد» خوانند و آن نیز بر سه قسم است : عهد ذهنی ، که در ذهن معهود باشد و عهد حضوری ، که حاضر در مجلس باشد و قابل اشاره بود، و عهد ذکری ، که قبلاً ذکر شده باشد. برخی از اسماء همیشه با الف و لام بکار روند چون : اللات. حرف تعریف بر اسمهای معرفه درنیاید مگر در برخی از عَلَم ها که اصلاً معنی صفتی داشته باشند. ( از بهجة المرضیة فی شرح خلاصة الالفیة ).

معنی کلمه حرف تعریف در فرهنگ فارسی

حرفی است که بر سر اسم آید تا آنرا معین سازد

معنی کلمه حرف تعریف در ویکی واژه

حرف‌تعریف
در لغت‌نامه‌ی دهخدا واژه‌ی الگو معادل با مدل، سرمشق، مقتدی و اسوه آورده شده است.[۱]
از دیدگاه هم کارکردی و هم روانی- اجتماعی، باید گفت، الگوها آن شیوه‌های زندگی هستند که از صور فرهنگی منشا می‌گیرند افراد بطور طبیعی با این الگوها سر و کار دارند و اَعمال آنها با این الگوها تطابق می‌یابند.(بیرو).
↑ الگو واژه‌ای است مصطلح در بین جامعه شناسان آنگلوساکسون که عینا در زبان دیگر دانش‌ها به‌کار آمده است و معنای مدل‌گونه و هنجار از آن بر می‌آید لیکن هیچ یک از این واژگان به طور کامل معنای این اصطلاح را نمی‌رساند. به عبارت دیگر الگو آن چیزی است که شکل گرفته و در یک گروه اجتماعی به این منظور که به عنوان مدل یا راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید ، حضور می‌یابد.

جملاتی از کاربرد کلمه حرف تعریف

نام‌ها در این زبان یکی از سه جنس مذکر، مؤنث یا خنثی دارند. همچنین اسم‌های جمع هم گاهی چهارمین جنس این زبان درنظرگرفته می‌شوند. بر اساس اینکه یک نام چه جنسی داشته باشد و بر اساس جایگاهش در جمله، گاهی حرف تعریف ویژه‌ای پیش از آن ظاهر می‌شود تا موقعیت آن واژه را در جمله نشان دهد. اضافه کردن این حرف‌های تعریف، آلمانی را به بیش‌تر نزدیک می‌کند.
و نیز گویم که الف و لام اندر زبان عرب معرفست و لام و ها نه معرف باشد چون بدانی مر الف و لام را اندر عربیت حرف تعریف گفته‌اند یعنی اسم که معنی او معرف نباشد مثل رجل و خواهند که معنی او را معین سازند الف و لام را داخل او گردانند و گویند الرجل از وی یک مرد معین قصد نمایند و چون الف و لام بدان نام اندر آید آن نام بر ایشان معروف شود اعنی شناخته شود چنانکه گویم الرجل الشمس و القمر هر نامی‌که الف و لام بدو اندر آید آن نام را عرب، معرف خوانند اعنی شناخته از آنکه آنچنان است که الف دلیل عقل است چنانکه بیان این پیش ازین گفتیم اندرین کتاب و او نخستین حرف است چنانکه عقل نخستین پدید آورده است نه از چیزی و لام مانند الفست که لام مرکب است از دو خط چنین «ل» و الف یک خط است چنین «ا» و لام دلیل است بر نفس کل که به میانجی عقل پدید آمده است و دوم چیز است چنانکه لام دو خط است چنین «ل» و شناختن مر همه چیزها را به عقل و نفس است و این دو حرف به میانجی همه حرفها اندر آید و اندر سخن این حرفها بسیار آید. و اندر ترتیب حروف میان الف و میان لام بیست و یک حرف است و اندر ترکیب حروف نخست حرف الف است و باز حرف لام است و اندر کلیمه شهاده نخست حرف لامست و آنگه الف است از بهر آنکه این اشارتست مردم را که بدانچه نخست اندر مردم نفس اثر کند و نادان باشد و عقل پس از آن بدو پیوندد تا دانا شود و هر چه اندر این عالم نخست پدید آید بباید دانستن که اندر آن عالم بازپس‌تر است پس این حالِ پدید‌آمدنِ نفس پیش از عقل (در این عالم دلیل است که) اندر آن عالم نخست عقل است و نفس ازو پدید آمده است.