حفض

معنی کلمه حفض در لغت نامه دهخدا

حفض. [ ح َ ] ( ع مص ) افکندن از دست. ( منتهی الارب ). انداختن از دست. از دست بیفکندن چیزی. ( دهار ). چیزی از دست بیفکندن. || حفض عود؛ خم دادن چوب را. چوب خم دادن. خم دادن چوب. || خوش عیش گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
حفض. [ ح َ ف َ ] ( ع اِ ) قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن. آخریان که شتر کشد. رخت خانه که برای بار کردن مهیا کنند. || شتری که قماش خانه بر وی بار کنند. شتر که آخریان خانه کشد. شتری که کشیدن رخت خانه را دارند. || خانه [ یعنی خیمه و چادر ] از مو. ستون و طنابهای خیمه. || شتر نر ضعیف. || ستون خیمه. ( از منتهی الارب ). ج ، حفاض ، احفاض.
- امثال :
یوم بیوم الحفض المجور ؛ در مجازات سوء گفته شود. رجوع به منتهی الارب شود.

معنی کلمه حفض در فرهنگ فارسی

قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن

جملاتی از کاربرد کلمه حفض

«ابوسلمه حفض بن سلیمان از وقتی خبر کشته شدن ابراهیم امام را شنیده بود، درصدد بود از دعوت بنی‌عباس به دعوت آل ابیطالب بازگردد… ابو سلمه بعد از مرگ ابراهیم امام بیم داشت کار وی آشفته شود و تباهی گیرد، بدین جهت نامه‌هایی با یک مضمون برای آل علی فرستاد.»
طبقه دوم آن که زبان نگاه دارد و اظهار نکند و گوید خویشتن را از همه کس واپس تر دانم، ولیکن اندر معاملت و افعال وی چیزها پیدا آید که نشان کبر باشد از باطن، چنان که هرکجا که بود صدر جوید و اندر پیش رود و آن که عالم باشد سر بر یک سو نهد چنان که ننگ همی دارد از مردمان و آن که عابد بود روی ترش دارد که گویی با مردمان به خشم است و این هردو ابله ندانند که علم و عمل نه اندر سرکشیدن بود و نه اندر ترش روئی، بلکه اندر دل بود و پرتو نور آن بر ظاهر همه شفقت و تواضع و گشادگی باشد که رسول (ص) عالم ترین و متقی ترین همه خلق بود و هیچ کس متواضع تر و گشاده روی تر از وی نبود، اندر هیچ کس ننگریستی مگر به خنده و گشادگی. و با وی خطاب همی آمد که «و احفض جناحک» و همی گفت، «فبهما رحمه من الله لنت لهم... الآیه از رحمت حق تعالی برتو آن بود که با همه گشاده و مشفق و نرم بودی تا از تو همه نفور نشدند».
ذکر امیرالمؤمنین ابی حفض عمربن الخطاب المذکور بأفضل الخطاب الحاوی للثواب الماحی للعقاب الذی فرق بین الحق و الباطل و القتیل و القاتل الذی انزل اللّٰه تعالی فی شأنه: یا ایها النبی حسبک اللّٰه و من اتبعک من المؤمنین یعنی عمر رضی اللّٰه عنه و قال النبی صلّی اللّٰه علیه و سلم: عمر سراج اهل الجنة و لو کان بعدی نبیّاً لکان عمر، و قال علیه‌السلام: ان الشیطان لیفرّ من ظل عمر، من احب عمر امن الخطر من احب عمر فقد اوضح الطریق، و قال: انا مدینة العدل و عمر بابها.
و در جمله توکل بی زهد راست نیاید، پس زهد شرط توکل است اگرچه توکل شرط زهد نیست. ابو حفض حداد پیر جنید بود و از متوکلان بود. گفت بیست سال توکل پنهان داشتم. هر روز به بازار یک دینار کسب کردمی که به یک قیراط از آن به گرمابه نشدمی، بلکه همه به صدق بدادمی. و جنید به حضور وی در توکل سخن نگفتی و گفتی که شرط دارم که در پیش وی حدیث توکل کنم که آن مقام وی است.
ابوحفض را پرسیدند از توبه گفت بنده را از توبه هیچ چیز نیست زیرا که توبه بازواست نه ازو.
حفضه گفت، «همه همچنین دانم». پس چندان بگریست عمر و حفصه با وی که از هوش بشد. پس گفت، «دو یار از پیش رفته اند. محمد و ابوبکر و ایشان به راهی می رفتند. اگر به راه ایشان روم به ایشان رسم و اگر نه مرا از راهی دیگر ببرند. من هم بر آن عیش سخت صبر کنم تا آن عیش به راحت و جاوید با ایشان به هم دریابم». و بعضی از صحابه اول طبقه تا به عیان را گفت، «عبادت شما بیش است از عبادت صحابه، لکن ایشان از شما بهترند که از شما زاهد تر بودند در دنیا و عمر گفت زهد در دنیا و هم راحت دل است و هم راحت تن». و ابن مسعود گوید، «دو رکعت از زاهد فاضلتر از عبادت همه مجتهدان تا به آخر عمر». سهل سستری گوید، «عمل به اخلاص آن وقت توانی کرد که از چهار چیز نترسی. از گرسنگی و برهنگی و درویشی و خواری».
ابراهیم بن عمر بن حفض بن معدن جرواءانی اصفهانی، از محدّثین سده سوم هجری در اصفهان است.
نباشد نصب و رفع و حفض عاشق را که اندر عشق غم آن دارد کجا بر فعل مستقبل الم سازد
ابن عباس رضی الله عنه روایت می کند از رسول که قومی باشند که قرآن خوانند و از حنجره ایشان برنگذرد و گویند کیست که قرآن چون ما خواند و که داند آن که ما دانیم؟ آنگاه با اصحاب نگریست و گفت، «ایشان از شما باشند یا از امت من، ایشان همه علف دوزخ باشند». عمر رضی الله عنه گوید، «از جباران علما می باشید و آنگاه علم شما به جهل شما وفا نکند». و خدای تعالی رسول (ص) را به تواضع فرمود و گفت، «و احفض جناحک لمن اتبعک من المومنین و بدین سبب بود که صحابه بر خویشتن هراسان بودند از کبر. تا حذیفه یک بار امامی کرد، پس گفت، «امامی دیگر طلب کنید اندر دل من همی آید که من از شما بهترم». و هرگه که ایشان از خیال کبر ترسند دیگران چرا نترسند و چون رهند؟
پس بعون عنایت الهی، نگارش این مختصر را وجهه عزم ساخت و اینک بوقتی اندک و جهدی بسیار در کاخ دین مبین، باغی چون خلد برین آراسته گشته که آب حیات از حیاض ریاض آن، رشحه رباید و مشک تر بر شمیم آن، رشک بر باشد، بهشتی روح بخش، جنتی دل نشین، مشحون بانهار افادات و مثمر باثمار سعادات. فیها ما تشتهیه الانفس و تلذالاعین. امید که چون مایة ترغیب مجاهدین است و باعث تحریض مکلفین در حضرت گردون بسطت شاهنشاه اسلام پناه سایه رافت و رحمت اله، خسرو اقلیم دنیا و دین، ناشر آثار شرع مبین، ناصر ارباب صدق و ایمان، قاهر اصحاب بغی و طغیان، آفتاب دولت، آسمان شوکت، بحر رافت تام، ابر رحمت عام، ملجا الانام، قبلة الامم و کعبه الکرم، سرور اهل عالم، زیور نسل بنی آدم، شهریار اکرم اعظم، علق الله حفض الاعدائ بخفق اعلامه و نفی الالحاد بثبت احکامه وخیبه الحاسد بجذبه صارمه وزینه العالم ببث مکارمه بلحاظ قبول ملحوظ گردد و حجاب دربار خلافت که قانون علم و حکمت و آئین فضل و معرفتند بگوشه چشم رضا که پرده هر نقص و پوشش هر عیب است در وی نگرند.
در سده یازدهم برخی از فرهنگ‌نویسان معروف از واژه‌نامه‌ای منسوب به ابوحفص استفاده کرده و از آن با نام‌های «فرهنگ ابوحفض»، «رساله ابوحفص» و «نسخه ابوحفض» یاد کرده‌اند، که باید این ابوحفض را شخص دیگری و زمان او را پس از سده پنجم دانست.
ابوسلمه خلال همدانی یا ابوسلمه حفض بن سلیمان همدانی مشهور به وزیر آل محمد (درگذشته ۱۳۲ ه‍.ق برابر با ۷۵۰ م) داعی بزرگ عباسیان است او از نظر نفوذ و قدرت همپای ابومسلم خراسانی بود و در برانداختن بنی‌امیه نقش بسزایی داشت. همهٔ مورخان ابوسلمه را از موالی دانسته و گفته‌اند که با او به فارسی سخن می‌گفته‌اند. اقبال آشتیانی او را هَمَدانی خوانده‌است.
ابوحفض گوید نفس همه تاریکی است چراغ او سرّ اوست و نور چراغ او توفیق است هرکه اندر سرّ او صحبت نکند توفیقی از خدای، کار او همه تاریکی بود.