حسرت خوردن

معنی کلمه حسرت خوردن در لغت نامه دهخدا

حسرت خوردن. [ ح َ رَ خوَرْ / خُرْدَ ] ( مص مرکب ) حسرت دیدن. حسرت کشیدن :
دست خدای اگر نگرفتی
حسرت خوری بسی و بری کیفر.ناصرخسرو.هرکه دنیا را به نادانی و برنائی بخورد
خورد حسرت گر به رویش باد پیری بروزید.ناصرخسرو.چو حسرت خورد از پرواز آن باز
همان باز آمدی بردست او باز.نظامی.آن دید در این و حسرتی خورد
وین دید در آن و نوحه ای کرد.نظامی.هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
جز بر دو روی یار موافق که درهم است.سعدی.چاره ای نیست بجز دیدن و حسرت خوردن
چشم حاسد که نخواهد که ببیند محسود.سعدی.دست با سرو روان چون نرود در گردن
چاره ای نیست بجز دیدن و حسرت خوردن.سعدی.به دنیا توانی که عقبی خری
بخر جان من ورنه حسرت خوری.سعدی ( بوستان ).ز من پرس فرسوده روزگار
که بر سفره حسرت خورد روزه دار.سعدی ( بوستان ).گفتم نی که بر مال ایشان حسرت میخوری. ( گلستان ).

معنی کلمه حسرت خوردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) افسوس خوردن تاسف داشتن .

معنی کلمه حسرت خوردن در ویکی واژه

rammaricarsi

جملاتی از کاربرد کلمه حسرت خوردن

چاره‌ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن چشم حاسد که نخواهد که ببیند محسود
دست با سرو روان چون نرسد در گردن چاره‌ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
و مثال این چنین باشد که شخصی در خواب می‌بیند که به شهر غریب افتاد و در آنجا هیچ آشنایی ندارد نه کس او را می‌شناسد و نه او کس را، سرگردان می‌گردد ؛ این مرد پشیمان می‌شود و غصّه و حسرت می‌خورد که «من چرا به این شهر آمدم که آشنایی و دوستی ندارم؟» و دست بر دست می‌زند و لب می‌خاید؛ چون بیدار شود نه شهر بیند و نه مردم . معلومش گردد آن غصّه و تأسف و حسرت خوردن بی‌فایده بود؛ پشیمان گردد از آن حالت و آن را ضایع داند باز باری دیگر چون در خواب رود خویشتن را اتفاقاً در چنان شهری بیند و غم و غصّه و حسرت خوردن آغاز کند و پشیمان شود از آمدن در چنان شهر و هیچ نیندیشد و یادش نیاید که من در بیداری از آن غم خوردن پشیمان شده بودم و می‌دانستم که آن ضایع بود و خواب بود و بی‌فایده. اکنون همچنین است ؛ خلقان صدهزار بار دیده‌اند که عزم و تدبیر ایشان باطل شد و هیچ کاری بر مراد ایشان پیش نرفت الّا حق‌تعالی نسیانی بر ایشان می‌گمارد آن جمله فراموش می‌کنند و تابع اندیشه و اختیار خود می‌گردند اِنَّ اللهَّ یَحُوْلُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.
از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن