معنی کلمه حسي در لغت نامه دهخدا
حسی. [ ح ِس ْی ْ ] ( ع مص ) کندن و بیرون آوردن آب از میان ریگ. || حسی ضمیر کسی ؛ دانستن ما فی الضمیر او.
حسی. [ ح ِس ْ سی ] ( ص نسبی ) منسوب به حس. منسوب به یکی از حواس . مقابل عقلی. محسوس. مقابل معقول. تهانوی گوید: هر آنچه منسوب به حس باشدحسّی گویند و آن نزد متکلمان چیزی است که به حس ظاهر آن را ادراک توان کرد. و نزدحکما هرچه به حس ظاهر یا باطن ادراک شود آن را حسی گویند و آن را محسوس نیز خوانند. ( کشاف اصطلاحات الفنون از اطول ). و در مقابل حسی کلمه عقلی را مورد استعمال قرار دهند. و در شرح تجرید گفته که هر یک از دوموضوع لذّت و الم ، به حسی و عقلی تقسیم شوند، و حسی یا ظاهر است و مربوط به حواس پنجگانه ظاهری باشد، و یا باطن است که به حواس باطن تعلق دارد - انتهی. واین تقسیم لذت و الم به دو قسم حسی و یک قسم عقلی بنابر مذهب حکما می باشد... و از آنجا که متکلمان به حواس باطنی قائل نشدند مدرکات را به یک قسم حسی و عقلی منحصر ساختند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) :
ز آرزوی حسی پرهیزکن
آرزوئی را که یکی اژدهاست.ناصرخسرو.دینت را با عالم حسی به میزان برکشند
بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند.ناصرخسرو.لذت علمی چو از دانا بجان تو رسد
زآن سپس ناید به چشمت لذت حسی لذیذ.ناصرخسرو.ورت آرزوی لذت حسی بشتابد
پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا.ناصرخسرو.|| ( اصطلاح علم بیان ) تهانوی گوید: علمای بیان گفته اند که دو طرف تشبیه یا هر دو حسی هستند یا عقلی و یا اختلاف دارند. حسی آن است که به یکی از حواس خمسه ٔظاهر ادراک شود چنانکه مراد به عقلی آن چیزی است که به یکی از حواس ظاهر ادراک نشود. پس خیالی داخل شد در حسی ، و آن معدوم آنچنانی است که مرکب فرض شود از اموری که هر یک از آن امور با حس ادراک شود. و وهمی نیز داخل در عقلی شد و آن چیزی است که بهیچ یک از حواس ظاهری ادراک نشود. و همچنین وجدانی نیز داخل در عقلی شد، و آن چیزی است که بوسیله حواس باطن ادراک شود، لیکن مانند خیالی و وهمی که در پیش گذشت نباشد، و آن معانی جزئی است که به حس ظاهر احساس گردد. و مشهور آن است که حسی آن چیزی است که به حس ظاهر ادراک شود، و عقلی آن است که حس باطن را در آن مدخلی نباشد. و بنابراین وهمیات و خیالیّات ، و وجدانیات واسطه ٔبین حسّی و عقلی خواهند شد. و قول اول بهتر است. زیرا که تقسیمات را کمتر و امر را بر طُلاب علوم آسانترخواهد کرد. ( از مطول و اطول در باب تشبیه ). || ( اصطلاح علم اصول فقه ) در مقابل شرعی میباشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).