حکمروا
معنی کلمه حکمروا در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه حکمروا
ابراهیم لودی سلطانی پشتون تبار از دودمان لودی از دیگر قبایل غلجائی پشتون تبار بود که در هند حکمروایی میکرد.
در زمان پدرش، دولت سامانی نه تنها در سغد - محل اولیه حکومت ایشان - حکومت میکرد، بلکه در استان ثروتمند خراسان هم که پس از شکست عمرولیث صفاری (سال ۹۰۱ م / ۲۸۸ ق نزدیک بلخ) بهدست ایشان افتاده بود حکمروایی مینمود. این تسلط تقریباً در تمام قرن دهم میلادی (چهارم ه. ق) ادامه پیدا نمود. اولویتهای درجه اول احمد، تحکیم قدرتش در فرارود و مستحکم نمودن موقعیت ری بهعنوان یک شهر مهم در شمال ایران بود. مکتفی و سپس مقتدر، خلیفگان عباسی نقش او را بهعنوان امیر تأیید کردند. او پس از تثبیت موقعیت بخارا، بسوی ری رفت اما مجبور شد دوباره به شرق سوی سمرقند برگردد تا عمویش اسحاقابن منصور را که برای تاج و تخت فکر و خیال داشت و در صدد شورش بود را دستگیر کند. در ۲۹۶ ق. / ۹۰۸–۹۰۹ م. به ری برگشت.
حکیمی گفت: اگر ترا حکمروائی جائی دادند، از این که در حکمروائی از خویشاوندانت یاری خواهی بر حذر باش. چه اگر چنان کنی، بتو آن رسد که به عثمان بن عفان رسید. حقوق خویشاوندان خود بمال ده نه به حکمروائی.
صد قرن بر افکار و عقول مردم فرماندهی و حکمرواییت چه شد؟
داور حکمروا در همه دم او عالم و علم هر دو عالم دارد
عشق تو حکمروا گشت بتا بر دل من نیست یکدل که نه عشق ن بر او حکمرواست
بشر حافی را گفتند: ما را وصیتی کن. گفت: در خانه مانید. چه ترک حکمروائی، حکمرانی است.
اول - حکمروائی که در اخلاق و رفتار آدمی دگرگونی فراهم آورد و وی را به خطای پوشیده وادارد و این یا از پستی بود یا از کوتاه نظری.
عهدی که در این خانه نوا بود، گذشت همسایه به ما حکمروا بود گذشت