معنی کلمات "ویکی واژه" - صفحه 23
- ریحون
- زاریانه
- باسری
- باستاناخترشناس
- باستانشناختی
- باستان نامه
- بازیگر مکمل مرد
- بازیگر مکمل زن
- بازی چوگان
- بازگو کردن
- بازپیوندخواه
- بازسازی بافت
- بازسازی استخوان
- باسمه ای
- بازی مساوی
- بازو گشادن
- بازنمایی تصویر
- بازسازی تصویر
- زاویه سمت
- زك
- زلزله خیز
- زمان اشغال
- زمان انتظار
- زمان تخلیه
- زمان دسترسی
- زمان سیر
- زمان مرده
- زنبارگی
- زفرین
- زفرات
- زغنگ
- زغالاخته
- زغاره
- زعفرانیه
- زعاف
- زشت یاد
- زره واکنشی
- زبان گنجشک
- زبان گسسته
- زبان کشیدن
- زبان هدف
- زبان معیار
- زبان مرده
- زبان مجاز
- برادر خوانده
- بحران صرعی
- بتفاریق
- ببم
- بایقوش
- بایدر
- باکوره
- باکلان کوتوله
- باکتریولوژی
- باپیر
- باوله
- باواسط
- باهیبت
- باهار
- بال 2
- باقیمانده شنوایی
- باقلوا
- بافکار
- برد سیر
- برخي
- برخورددهنده
- برخه
- برج سازی
- برج آرامگاهی
- برترین بازیکن
- برتری هوایی
- برانکار
- برافزا
- برادر اندر
- برآوردنی
- برآسودن
- برآخت
- بر در نشسته
- بر خرک
- بر باد رفتن
- بدِی
- بده بستان
- بدنه یکپارچه
- بدمینتون
- بدمنظر
- بدلیجات
- بدلاء
- بزنگاه
- بزهکار
- بزوغ
- بزیدن
- بس پاره
- بساز و بفروش
- بساز کردن
- بسامد بالا
- بزرگ خوانده
- بزاخفش
- بریشم نواز
- بریجن
- برگبوئیان
- برگیرش
- برگشته اختر
- برگشت باد
- برگردیدن
- برگردانیده
- برکاست
- برچیدگی
- برچسب زدن
- برپوش
- برپا داشتن
- برونبر
- برونیسازی
- برونزد
- بروفه
- برودری
- برهون
- برهمکنش ضعیف
- برهم بسته
- برنشانی
- برنشانده
- برنج سفید
- برنامک
- برنامه پایه
- برنامه بازاریابی
- بنداوسی
- بندباز
- بندمه
- بندوق
- بندي
- بندکش
- بندی خانه
- بن بال
- بن کنون
- بناغ
- بنبری
- بنجه
- بند 1
- بند آوردن
- بند سرد
- بمباران منطقهای
- بمب هیدروژنی
- بمب الکترومغناطیسی
- بلیت ویژه
- بلیت رایگان
- بلیت الکترونیکی
- بلکک
- بلکن
- بلکامه
- بلوغی
- بلوری شدن
- بلورک
- بلورنگاری
- بی مسمی
- بی ناخن
- بِساط
- بچه بازی
- بک هند
- بگیر بگیر
- بی اهمیت
- بی بند و بار
- بی دستگاه
- بوون
- بوژی
- بوکردن
- بوگوی
- بوی سوز
- بویشگر
- بویین
- بيا
- بَطن
- بودنی کار
- بوقتب
- بولوار
- بوم آورد
- بومره
- بومشناسی اجتماع
- بیوسنده
- بیوزنی
- بیوراسپ
- بیواره
- بینی و بین الله
- بینونت
- برف تر
- برف سبز
- برف سرخ
- برقکاف
- برمال
- برمنشی
- برمچ
- برف تازه
- برغندان
- برغمان
- برشگیری
- برشکفتن
- برشکاری
- برشتن
- برش کار
- برسیان
- برسختن
- برزنده
- بررسی میدانی