معنی کلمه برسختن در لغت نامه دهخدا
ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان
ز کپان بگسلد ناره ز شاهین بگسلد پله.فرخی.ذهن تو و سنگ تو بمقدار حقیقت
برسخت همه فایده روح بمعیار.سنایی.چو برسختم اندیشه کارخویش
همین گوشه دیدم سزاوار خویش.نظامی.و رجوع به سختن شود.