بچه بازی. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] ( حامص مرکب ) بازی بچه گانه. کارهای کودکانه. بچگی کردن. || کنایه از خرد گرفتن کار و کوچک انگاشتن امری است. - امثال : این کار بچه بازی نیست . || عمل بچه باز. امردپرستی. لواط. ( ناظم الاطباء ). غلامبارگی.شاهدبازی : بچه بازی اگر نمیداند بچه ریش رانهاده چرا؟ابوالبرکات.
معنی کلمه بچه بازی در فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) ۱ - بازی کودکانه . ۲ - عمل بچه باز. ۳ - (عا. ) رفتار نامناسب و نسنجیده . ۴ - (عا. ) آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن .
معنی کلمه بچه بازی در فرهنگ فارسی
بازی بچه گانه کار های کودکانه .
معنی کلمه بچه بازی در ویکی واژه
بازی کودکانه. عمل بچه باز. رفتار نامناسب و نسنجیده. آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن.
جملاتی از کاربرد کلمه بچه بازی
تو مادر از کجا و جنده بازی نباشد جنده بازی بچه بازی
در طبیعت نه نشیبی نه فرازی دیدم خلق بازیچه و خلقت بچه بازی دیدم
تو چون سیاست، بازیچه، کار دل «عشقی »: مگیر، ز آنکه دگر عشق، بچه بازی نیست!
اسمعیل نامه صفائی و خطر و ملاباشی و دستان بدست و دستانی که خواهی دید، نگارش رفت ولی چون از رنج روزه خسته بودم و بر بوی فرو رفت خورشید و برخاست بانگ نماز تب بر تن و جان بر لب نشسته، پروای درست کاری نشد. اگر چاق و لاغر و زشت و زیبا نمائی، دیداری از این بهتر خواهد گرفت. تو هم پندآمیز نگارشی کن و کاربند شیوا سفارشی شو مگر آموزگارش که راهنمای بدی ها است و اهریمن سار افسون ددی ها، روزی دو کران گیرد و آن گول بیچاره و گیج آواره از گران پوئی و گران کوشی گوشه و کران گرفته در میان آید زود ترک از کار سمنان آسوده گرد و چار اسبه راه اندر کشته گیرد. احمد را از این پندار خام و هنجار سرد، پخته و گرم بازگردان و سامان زندگی از پراکندگی باز جوی، نوشته و پیغام بچه بازی است، کار سازی در رفتن و دیدن است و یافتن و رسیدن. این سه چهار نوشته را اگر خامه زیبانگار تو نگار شگر و گزارش سرای بود آرایشی دیگر و پیرایشی از این خوشتر می رست.
با مغبچگان عشق و جوانی خوبست چون پیر شدی ز بچه بازی بگذر
دویم یار بچه بار و مست ساغر گمار شیخ حسن که با رنج پریشانی و شکنج بی سامانی روزی بی باده نزیست و شبی بی ساده نخفت. کهنه یا نو آنچه بودش به جامی گرو بود و به بوی بچه بازی چارگامه خمخانه پوی و گرمابه رو، شعر: