معنی کلمات "ویکی واژه" - صفحه 25
- زنکشی
- زواده
- زواید
- زودرنج
- زور آوردن
- زور زدن
- زوراء
- زوزه
- زنویه
- زنگ تفریح
- زنگ سبز
- زنگدان
- زنگی مزاج
- زنگزدگی
- زنسالاری
- زبان اشاره
- زبان اول
- زبان دادن
- زبان ساختگی
- زنجفیل
- زنجیر لنگر
- زندهزاد
- سازوکار واکنش
- سازگر
- ساستا
- ساعت آفتابی
- ساعت جهانی
- ساعت شلوغی
- ساعت شمعی
- ساعت ورود
- ساغرکشی
- سارخک
- سارنگ
- سارونه
- سارینا
- سازشناسی
- سازمان رزمی
- سازه اصلی
- سازه ۲
- سازهای بادی برنجی
- بد انداختن
- بد بیاری
- بد سابقه
- رومیسا
- روناهی
- رونوشتی
- روژینا
- روکش شکلاتی
- روی دیدن
- روی نقشه
- روشندان
- روغن حیوانی
- روغن خام
- روغن پخته
- روغن پرورده
- رومال
- روانکاوی
- روانگرایی
- روزیدن
- روش امن
- روش دسترسی
- روشن فکر
- روشن قیاس
- روشن گری
- رمام
- رمبیدن
- رمزگذاری سرتاسر
- رنگزا
- روانرو
- روانکاوانه
- دربازکن
- درجات گام
- درجه دار
- درجه ۲
- در جوال کردن
- در صندوق عقب
- در هم آویختن
- در پیش کردن
- درآمد ثابت
- دراز کشیدن
- دخه
- دختر خوانده
- دخالت کردن
- دجاله
- دجاج
- دبیب
- رویدادنگار
- رویش ۲
- رویه در
- رویینش
- روییندژ
- ريو
- رپکان
- رژیم نظامی
- رژیم گیاهخواری
- رقود
- رهیافت
- روشن بینی
- روغان
- روپوشه
- رویانیدن
- رویداد ۱
- رویداد ۲
- رعناء
- رعي
- رغادت
- رغایب
- رف سیلندر
- رفاده
- رقت بار
- رقم آموز
- رعایت کردن
- رعاف
- رعاع
- رطوبت نسبی
- رضخ
- رضایتبخش
- رضایت آگاهانه
- زاگاب
- زاکون
- زاغ پا
- زاغور
- زاقدان
- زالزالک
- زامهران
- زاموا
- زانتان
- زانیار
- زابلیان
- زاد و رود
- زاد و ولد
- زادمان
- زاغ دل
- زاغ سار
- زاغ فعل
- رکن ۲
- ریمل
- ریموش
- ریمیا
- ریوکان
- زائیدن
- زابان
- زابرا
- ستایشگاه
- ستبراستخوانی
- ستون سقف
- ستون ۲
- ستیغ عصبی
- سجاحت
- سحابه
- سحابی سیارهنما
- سحیق
- سخافت
- سامانه رایانه
- سامانه موروثی
- سامک
- ستاره دنباله دار
- ستاره دوگانه
- ستاره راهنما
- ستاره سینما
- ستاره پنجپر
- ستاغ
- ستایش کردن
- زاج سور
- زاولانه
- زیانآور
- زیرآبی
- زیرابه
- زیرحوضه
- زیرسیگاری
- زگالاب
- زکاره
- زي
- زونکن
- زهتاب
- زایمند
- دستبرد زدن
- دسترسی مسدود
- دستلاف
- دسته دار
- دسته فراش
- دسته ۲
- دسته ۵
- دستهدار
- دست نویس
- دست پیش کردن
- دست چپی
- دست کشیدن
- دست گشادن
- دستاران
- دستاسین
- دستاق
- دستان زدن
- دزدافشار
- دزک
- دست آختن
- دست اندازی
- دست به آب
- دست ستون
- دست مایه