برمال

معنی کلمه برمال در لغت نامه دهخدا

برمال. [ ب َ ] ( اِ ) سینه و سرابالای کوه و پشته. ( برهان ) ( آنندراج ).
برمال. [ ب َ ] ( اِمص مرکب ) ورمال. گریز، که از گریختن است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به ورمال شود.
- برمال زدن ؛کنایه از گریختن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ).
- برمال کردن ؛ کنایه از گریختن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ).
|| ( فعل امر ) امر به گریختن ، یعنی بگریز. ( برهان ) ( آنندراج ). به معنی ورمال ، یعنی آهسته برو. ( لغت محلی شوشتر، خطی ).
|| ( نف مرکب ) برمالنده. گریزنده.
- بگیر و برمال ؛ آنکه چیزی را بگیرد و فرار کند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه برمال در فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) سینة کوه ، سرابالای کوه و پشته .
( ~. ) (اِمص . ) گریز.

معنی کلمه برمال در فرهنگ فارسی

( اسم ) گریز .

معنی کلمه برمال در فرهنگ اسم ها

اسم: برمال (پسر) (کردی)
معنی: جلوی منزل، سجادة، خانةدار ( نگارش کردی

معنی کلمه برمال در ویکی واژه

سینة کوه، سرابالای کوه و پشته.
گریز.

جملاتی از کاربرد کلمه برمال

زلف ازان حسن بسامان برنمی دارد نظر چون پریشانی که باشد دیده اش برمالدار
دوم توکلی است برمال که نجات جان و سبب حیات خود از وی داند، و این توکل عاقلان است.
چو برمالد برزم اندر کمان را اجل بینی نهان درباد صرصر
وان دگر خود را فقیه شهر خواند حکم برمال و دماء خلق راند
چون گدا برمال وهمچون تشنه بر آب زلال در خیال یار واندر آرزوی دوستیم
چالش است آن حمزه خوردن نیست این تا تو برمالی بخوردن آستین