بده بستان

بده بستان

معنی کلمه بده بستان در لغت نامه دهخدا

بده بستان. [ ب ِ دِه ْ ب ِ ]( اِمص مرکب ) در تداول عامه ، ستد و داد. داد و ستد. معامله. بیع و شری. ( یادداشت مؤلف ). بده و بستان.

معنی کلمه بده بستان در فرهنگ معین

(بِ دِ بِ ) (اِمص . ) (عا. ) ۱ - داد و ستد، معامله . ۲ - مبادله ، رد و بدل . ۳ - روابط پنهانی متقابل .

معنی کلمه بده بستان در فرهنگ فارسی

در تداول عامه ستد و داد داد و ستد .

معنی کلمه بده بستان در دانشنامه عمومی

بده بستان (اقتصاد). بِده بِستان ( به انگلیسی: Trade - off ) از مفاهیم دانش اقتصاد است. در انتخاب های اقتصادی زمانی که یک انتخاب مستلزم از دست دادن سود یا امتیازی باشد و فرد در ازای انتخاب خود، این از دست دادن را به حساب آورده و بپذیرد، یک بده بستان انجام شده است.
بده بستان زمانی پیش می آید که در زمان انتخاب میان دو گزینه، داشتن مقدار بیشتری از یک گزینه به معنای داشتن مقدار کمتری از گزینه دیگر شود. به عبارت دیگر زمانی که هر انتخابی مستلزم از دست دادنی است، فرد مجبور به بده بستان می شود.
به طور متوسط بین کار بیرون از خانه و میزان صرف وقت برای تولید محصولات و خدمات در داخل خانه یک بده - بستان برقرار است. کار بیش تر بیرون از خانه به معنی حضور کم تر در تولید خانگی و بنابراین کاستن از سطح تولید در داخل منزل است. اگر بخش مهمی از نیازهای پایه ای خانواده ( غذا، شست وشوی پوشاک، نظارت بر آموزش کودکان و . . . ) از تولید داخل خانه تأمین شود و جای گزینی برای آن در بیرون نباشد کار زنان برای خانواده بسیار پرهزینه خواهد بود چرا که باعث کاهش کمی یا کیفی در تولید محصولاتی می شود که جای گزینی برای آن وجود ندارد. گسترش انواع مواد غذایی آماده، مهد کودک ها، خدمات نظافت منزل و غیره در بسیاری جوامع این بده بستان را به صرفه تر کرده و به شدت انگیزه زنان برای مشارکت در بازار کار را زیاد می کند.
نمونه دیگر: برخی معتقدند، سیاست های مدیریت تقاضای دولت در یک زمان نمی تواند، دو هدف تورم و بیکاری را با هم دنبال کند و به اصطلاح نوعی بده بستان بین اهداف وجود دارد. به عبارت دیگر اگر دولت بخواهد هدف کاهش تورم را دنبال کند، این کار به هزینه افزایش بیکاری خواهد بود و بالعکس.

معنی کلمه بده بستان در ویکی واژه

(عا.)
داد و ستد، معامله.
مبادله، رد و بدل.
روابط پنهانی متقابل.

جملاتی از کاربرد کلمه بده بستان

دست او رد مکن بده بستان بازخر جانِ او به جامی می
شنیدم قیمت یک بوسه از لب جان و دل کردی بده بستان ز من کاین هر دو را بر کف ثمن دارم
اگر صد جان ستاند در عوض بوسی دهد زان لب بده بستان عزیز من که ارزان است در واقع
یک دانه به یک بستان بیع است بده بستان و آن گاه چو سرمستان می‌گو که زهی دانه
حقیقت جان بده بستان تو این گنج گذر کن بیشکی از چار وز پنج
گر زانک تو را عشوه دهد کس گله کم کن صد شعبده کردی تو یکی شعبده بستان
گفت رحمت گر همی‌آید برو زر بده بستانش ای اکرام‌خو
گفتا بده بستان زمن گفتم به کف دارم ثمن گفتا در این داد وستد گفتم زیان فرموده ای