بی ناخن
معنی کلمه بی ناخن در فرهنگ معین
معنی کلمه بی ناخن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بی ناخن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بی ناخن
ما ز عشق شمس دین بی ناخنیم ورنه ما آن کور را بینا کنیم
به این بی ناخنی چون می خراشم سینه خود را صدای تیشه فرهاد در کهسار می پیچد
اندرین ره، گرگها حیران شدند شیرها بی ناخن و دندان شدند
ز امید وصالش بود آهنگ آنچنان بزمم که بی ناخن صدا از پرده های ساز می آمد
بی تو رادی چو دیده بی دیدار بی تو شادی چو دست بی ناخن
محرک بر سر گفتار می آرد سخنور را که ممکن نیست بی ناخن صدا از چنگ برخیزد
دل بیچاره و مسکین مخراش امروز رسد آنروز که بی ناخن و دندانی
اگر ذوق سخن داری برو صائب قلم سر کن کسی این عقده را بی ناخن اعجاز نگشاید