برگشته اختر
معنی کلمه برگشته اختر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه برگشته اختر
خورشید بی ستاره را امروز به کوری برگشته اختران که روز ما چون شب زلفش تیره خواهند، دیدار کردم، و اندیشه مهر پیشه روان سرکاری را برون از ساختگی گفت و گزار فرمود مرا خانه و سامانی نیست، و به دور باش شاهانه تیاق اندیش و دربانی. در این ویرانه بر خردمند و دیوانه باز است و با دید پاکیزه و دامان پاک رامش آشنا و بیگانه بساز. چه خوشتر از آن که سپهر دانش و هوش و کیهان چشم و گوش چراغ دوده دانائی فروغ دیده بینائی، کلید درهای بسته، امید دل های شکسته، دانای رازهای نگفته، بینای خرده های نهفته، گوهر شناس موم و خارا، آئینه دار زشت و زیبا، سرکار ایاشن همایون سایه بر این مرز ویران گسترد و کلاغ کلبه ما را که نشان آبادی بر بال سیمرغ و پر هماست تختگاه شهریاران سازد. کاشم امروز سرافراز ساخته بود و کلاه گوشه بخت بلندم بر افسر مهر و ماه افراخته، پس از اینش اگر در سرافرازی ما کوتاهی خاست و نهاد دوست نوازش را در انجام این پیمان که مرا کام دیرین است و به کام اندر باده تلخ و آب شیرین تباهی رست، از تو خواهم دید و دانست، راه نمودی و توشه ندادی به خویش خواندی و در نگشادی.
خاکساران نوازا امروزم آغاز بام تا اکنون که نزدیک شام است به کوی اندر بوی خجسته دیدار سرکار سرکار حاجی میخ دامن بود و کمند گردن، پیش از آنکه شماله خاور بزم افروز شبستان باختر آید و روز امید این برگشته اختر از شب تاری تیره تر گردد، سرکارخان به دستور دیگر روزهام به فرگاه بلند درگاه خویش خواند. نافرمانی را پوزش اندیش و بهانه جوی شدم.مگر فر پیوستگی خیزد و از بند نای فرسای دلنگرانی و چشمداشت رستگی زاید. روز بی گاه افتاد و باز از سرکارخان پیک و پیام رسید، زبان پوزش بسته ماند و پیوند امید از نوید دیدار یاران گسسته ناکام. ایشان را پذیرش فرمای کردم و رنج دوری شما را به دیدار وی درمان پاک یزدان را سوگند که بندگان حاجی را از جان و دل بنده ام و گوهر نیک اخترش که آورده مهر و پرورده مردمی است از در یکتائی پرستنده.
دگر برگشته اختر کینه توزاست دگر بازار جنگ نیم سوز است
بیگانه از خدا و رسولست تا ابد برگشته اختری که نشد آشنای تو
گنهکار برگشته اختر ز دور چو پروانه حیران در ایشان ز نور
کوکب یک آسمان برگشته اختر آفتاب آفتاب باز سرکش آفتاب