معنی کلمات "ویکی واژه" - صفحه 15
- ابخره
- ابخل
- ابر بالا
- ابر مولکولی
- ابرتقارن
- ابرستاره
- ابرهای ماژلان
- ابروکن
- ابعاد دقیق
- ابعاض
- ابغاض
- ابقر
- ابلاغیه
- ابلق چشم
- ابکاء
- اتاوه
- اتجار
- اتکاپذیر
- اثر انسداد
- اثر بهمنی
- اثر شبکه
- اثر فشاربرقی
- اثر لبه
- اثر ماندگار
- اثر مفقود
- اثر موسیقایی
- اثر وابسته
- اجری کردن
- اجل معلق
- اجلاسیه
- اجماع ملی
- اجهار
- ارهخور
- ارگانوم
- اریاح
- اریحیت
- از سر نهادن
- از پس کردن
- از کار شدن
- ازار بستن
- ازاهیر
- اسپرک
- اسپرماتوزوئید
- اسپدان
- اسپاهی
- اسپ دوم
- اسيد
- اسوء
- اسهام
- اسماً
- اسم جنس
- اسفهسالار
- اسفندان
- اسفلین
- اسفرغم
- استناره
- استنجاح
- استنکاح
- استیحاش
- استیبر
- استیقان
- شام سبک
- دستاک
- دولت وابسته
- زمان سبز
- زنجیر مارکوف
- سربندی
- سرپولک
- شامگاهی
- حمل ونقل
- زوبینی
- رين
- رقیق کردن
- آب سنجی
- آببر
- آبزیپروری
- آبداده
- آبدهی
- آبرنگ
- آبگوشت
- آتش روشن کردن
- تیزمغز
- آستینفشان
- تعزیرات
- تیز کردن
- حسرت خوردن
- دال خط
- دباله
- سرعت جریان آزاد
- دادور
- بادآس
- تقلید کردن
- اساس قیری
- سوخت رسان
- حواس پرت
- بیپاسخی
- آشتی دادن
- زبان شناسی
- اواصر
- زبانپریش
- بااهمیت
- رك
- سترونی
- دگرشکل
- تهاتر
- جقی
- تشخیص افتراقی
- تأییدیه
- جص
- آنجور
- رقیقکننده
- حفاظت کاتدی
- سحرآمیز
- دختر خانم
- زبان اکدی
- خسه
- داتیک
- روان کاوی
- زنگ زده
- انداختنی
- رودساز
- آوردخواه
- سیاه چال
- سرخرگ کاروتید
- آویزه بند
- آپارتماننشین
- سِگ
- دارودرمانی
- براقیت
- آوابر
- اکسیژن محلول
- ذره بنیادی
- درخواست کردن
- باختران
- سبقت گرفتن
- خوشحال شدن
- امنیت داده
- جو آزاد
- درایه
- تلسکوپ رادیویی
- تاج گذاری
- تبرزد
- حرکت نسبی
- اقتصاص
- سرگذشت خود
- رانگا
- بسکتبالیست
- تنظیم کردن
- حایط
- خلفای اموی
- تقاتل
- بس کردن
- خوارق
- جلجل
- سفاد
- سعدالسعود
- بیلذت
- جیغ زدن
- روانپریش
- برونریز
- دندانقروچه
- خشاب
- دارالشفاء
- ساباط
- دثور
- دفته
- دبیقی
- تاگی
- استفعال
- جوسق
- استبقاء
- باز راندن
- التزام نمودن
- سخاوتمند
- سري
- تاسف آور
- حرائیان
- دهباشی
- اسب رس
- سرکردن
- سگالیدن
- زغند
- دمعه
- تبنی
- جمع بستن
- سرابیل
- تباه ساختن
- تشمیر
- تقاضای بازار
- توطین
- اطراب
- زمان تأخیر
- سلیک
- حداثت
- ثلثان
- توقر
- رفاغ
- خوابانیدن
- خط دید
- ایماژ