استنکاح

معنی کلمه استنکاح در لغت نامه دهخدا

استنکاح. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) عقد زناشوئی بستن. ( منتهی الارب ). زن کردن خواستن. شوی کردن خواستن. نکاح کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نکاح. || آرامیدن با زن. ( از منتهی الارب ). آرامیدن با زن خواستن.

معنی کلمه استنکاح در فرهنگ معین

(اِ ت ِ ) [ ع . ] (مص م . ) عقد زناشویی بستن ، طلب نکاح کردن .

معنی کلمه استنکاح در فرهنگ عمید

عقد زناشویی بستن.

معنی کلمه استنکاح در فرهنگ فارسی

( مصدر ) عقد زناشویی بستن طلب نکاح کردن .
عقد زناشوئی بستن

معنی کلمه استنکاح در ویکی واژه

عقد زناشویی بستن، طلب نکاح کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه استنکاح

و قوله: لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ منسوق علی قوله: «خالِصَةً لَکَ» و المعنی احللنا لک استنکاح الواهبة نفسها و نکاح ما شئت من عدد النّساء لا انّی نسیت ما فرضت علی غیرک من المؤمنین ان لا ینکحوا الا بولیّ و شاهدین و صداق و ان یقتصروا علی الاربع، لکنّی اردت ان لا یکون علیک حرج فی نکاح من اردت من النّساء غیر هذه التوسعة لا بین بینک و بین غیرک و ارفع من شرفک. وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.